Quantcast
Channel: هفت وادی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 454

جای خالی عرفان

$
0
0
می‌ گویند نوع بشر کنونی که ما نیز جز آنیم از قریب صد هزار سال پیش در جهان پدیدار شده است. پس تقریبا هزاره سوم میلادی برابر با یکصدمین هزاره تولد بشر است. به این اعتبار بشر قرن ۲۱ میلادی صد هزار سال تحول پشت سر دارد.اکنون با این تحول صد هزار ساله چه ارمغانی به هزاره سوم مسیحی‌ آورده؟ صلح، یا جنگ؟ صفا، یا کینه توزی؟ محبت، یا نفرت؟حمایت از بشریت، یا جنایت علیه بشریت؟ نوع دوستی‌ یا خود پرستی‌؟ تعاون بقا، یا تنازع بقا؟ مدارا، یا استبداد رای؟.....

بشر یکصد هزار سال پیش مانند سایر حیوانات درنده طبیعت غرایز تخریبی‌ خویش را ابراز می‌‌نمود. در محدوده‌ای بسیار بسته و کوچک. زیرا او نه دندانهای درنده و نه چنگالهای برنده داشت که بتواند به تنهایی مانند شیر و پلنگ از عهده رفع نیازهای خود بر آید. برای بقا ناچار به منازعه بود و احتیاج به معاضدت همنوعان خود داشت تا گروهی تشکیل دهند و با سنگ و چوب گوزن و گرازی برای سد جوع بر خاک هلاک افکنند. اما در عرض صد هزار سال تاریخ حیات خویش بشر موفق شد که پیچیده‌ترین وسایل تخریب و انهدام محیط زیست را در اختیار غریزه غارتگر و مهیب ( دفع ضرر و جلب منفعت) خویش قرار دهد. جنگها و کشتار‌ها و تخریب‌ها و غارت‌ها و فساد‌ها به گذشته‌های دور تعلق ندارد، جوامع عقب مانده وسائل کشتار جمعیشان به پیشرفتگی جوامع مدرن نیست.

در هر حال نمی‌توان منکر وجود تحولاتی در تاریخ بشری شد. اما مساله در سمت و سوی این تحولات است. بی‌ تردید تاکنون تحول در سمت و سوی قهقرأیی بوده است نه متعالی. این تحولات اگر چه انسان را به مدرنیته راه برده، اما به مدنیّت رهنمون نشده است. بنای مدینه محتاج اعتلا و ارتقا آدمی‌ از دوران بشریت به دوران انسانیت است. با حیوانات وحشی و درندگان خونریز نمی‌توان به بنای مدینه نائل آمد.این اعتلا زمانی‌ فرا می‌‌رسد که ارزشهای متعالی انسانی‌ جای جنگ و ستیزه را بگیرد و فطرت انسانی‌ موفق به مهار طبیعت وحشی و ستمگر غرایز بشری گردد.این امر میسر نیست مگر با تغییر اساسی‌ اخلاق یکایک افراد آدمی‌.چیزی که در گرو تحول نظام آموزش و پرورش جهانی‌ و تعلیم و تربیت عمومی‌ است.تا "دیگر دوستی‌" جای "خود پرستی‌" را نگیرد "تنازع بقا" و "قانون جنگل" بر جامعه بشری حکفرما خواهد بود.

بشر اولیه در جنگل چشم به جهان گشود و در مکتبی‌ آموزش گرفت که گرگ و گراز و سوسمار و کفتار معلمان آن بودند. سر لوحه تعالیم این مکتب تفوق طلبی قوی بر ضعیف، بقای اصلح و تنازع بقا بشمار می‌‌آمد. در این نظام زیستی‌ بدوی تعاون بقا جایی نداشت و تعلیم داده نمی‌‌شد. سالها و سده‌ها و هزاره‌ها از پی‌ هم سپری شدند و نسل‌ها از پس یکدیگر آمدند. کودکان از مربیان خویش همین اصل را فرا گرفتند که:

برو قوی شو اگر راحت جان طلبی
که در نظام طبیعت ضعیف پامال است

بدین ترتیب افتخار بشر آن شد که خود را با حیوانات درنده مقایسه نماید و بکوشد که در مسابقه درندگی گوی سبقت از آنان برباید، و ببالد که:

رنگ تزویر نزد ما نبود
شیر سرخیم و افعی سیهیم

افتخار آفرینانش افرادی گشتند که یکجا متصف به صفات فیل و شیر بودند

تن پیل دارد دل‌ نره شیر
چنان چون بود کار مرد دلیر

این فارغ التحصیلان مکتب نبرد در وقت کشتار اعجاب می‌‌آفریدند

به روز نبرد آن یل ارجمند
به تیغ و به خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست
یلان را سر و سینه و پا و دست

البته آن روزها به گذشته‌های دور تعلق دارند. امروزه ضعیف‌ترین ، بیمار‌ترین و ناتوان‌ترین افراد بشر نیز به یُمن تحولاتی که مدرنیته ارمغانش کرده قادر است که با فشار دادن بر روی یک دکمه صد هزار نفر را در عرض کمتر از یک ثانیه به کام هلاک فرو غلتاند.

اما در نظام مبتنی‌ بر تعاون بقا پهلوانی و جوانمردی در تهمتنی، تنومندی، و نیرومندی در تخریب و کشتار نیست. نشانهٔ فتوت و مردانگی دستگیری از ناتوانان و کمک به همنوعان و امداد به بی‌ توشگان است. مکتب تعاون بقا در جهت مخالف قانون جنگل قرار دارد. با اصول مکتب تعاون بقا می‌‌توان جامعه مدرن را به مدینه و نظام جنگلی‌ را به نظام مدنی تحول بخشید.

نظام آموزشی جهانی‌ شاید کفایت از آماده سازی نوباوگان برای اشتغال مناسب اجتمأعی بنماید، اما کافی‌ از پاسخگویی به نیازهای فطری نیست. انسان دارای جوهری انبساط پذیر است. او موجودی دو بعدی است. هر دو بعد وجود او نیاز به تغذیهٔ و رشد و نمو دارد. اگر چه او تمام زمان خویش را صرف برآورده ساختن نیازهای غریزی یا(انتلکتوئل) کرده و به همین اندازه بسنده می‌‌نماید چون جامعه بیش از این از او نمی‌‌خواهد اما باید بداند که وی تنها مجموعه‌ای از غریزه و هوش (مغز قدیم "پالئوکورتکس" و مغز جدید "نئوکورتکس") نیست، بلکه دارای وجهه‌‌ای روحانی و معنوی نیز می‌‌باشد.

روح انسان نیازمند بهره وری از فضایل و کمالات معنوی است، و این امر جز از طریق بهره گرفتن از اسلوبهای آموزشی صحیح که مکمل آموزشهای کنونی اند دست نمی‌‌دهد.بنای نظام آموزشی و تعلیم و تربیتی جوامع جوابگوی تربیت افراد فرهیخته نبوده است. کمبود آن از دوران نرون‌ها و آتیلاها..... مرتفع نشده و به همین دلیل هنوز امثال هیتلر‌ها و استالین ها.... از این مراکز آموزشی فارغ التحصیل می‌‌شوند. این جانوران سنگدل و وحشی که وحشی‌ترین درندگان روی زمین به پاشنه پای آنان نمی‌‌رسند از کرات آسمانی به زمین نیامده اند. 

همین امروزه نیز مشاهده می‌کنیم که امثال این جانوران در چهارگوشهٔ کره ارض کم نیستند. تفاوت آتیلا و هیتلر در میزان توحش و تمدن آنها نمی‌‌باشد. هر دو آنها وحشی اند، اما یکی‌ وحشی عقب مانده و آن دیگری وحشی مدرن. براستی از خلط میان مدرنیته و مدنیّت باید پرهیخت، که خلط میان این دو خبطی عظیم و نابخشودنی است. مدرنیته بدون مدنیّت مهیب و خطرناک است و مدنیّت نیز بدون معنویت مفهوم و معنای ندارد.

اینجاست که تنها یادآوری یک جمله نغز هر انسان صاحب وجدانی را بی‌ نیاز از تطویل مقال می‌‌کند. جمله‌ای نغز که توسط آندره مالرو اندیشمند نامدار معاصر عنوان شد:

"قرن بیست و یکم یا نخواهد بود، یا عرفانی خواهد بود"

آشنأیی با عرفان ارزش‌های عرفانی و اسلوب‌های آموزشی آن در جهت تصحیح کردار و پندار و گفتار نوع بشر نیاز مبرم ، بلکه مبرم‌ترین ضرورت زمانه ما است.

مددی گر به چراغی نکند آتش طور
چاره تیره شب وادی ایمن چه کنم

منبع: فصلنامه عرفان ایران جلد ۱

Viewing all articles
Browse latest Browse all 454

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>