Quantcast
Channel: هفت وادی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 454

نقد تصوف از دید صوفیان

$
0
0
محمدکاظم یوسف‌پورـ از ابتدای شکل‌گیری تصوف، آراء و عادات صوفیان نقد و ارزیابی می‌شد. در حقیقت بسیاری از انتقادات عالمان و فقیهان به صوفیان، هم‌زمان و حتى پیش‌تر، در کلام خود صوفیه نیز آمده بود و کوچک‌ترین کج‌روی از دید نقادان این‌گروه پوشیده نمی‌ماند.

در سده‌های نخستین، زاهدان و عارفان گاه گفتارها و شیوه‌های سلوک یکدیگر را نقد می‌کردند و بر تعاریف هم خرده می‌گرفتند و این‌گونه نقدها بیش از آنکه متوجه جریان کلی تصوف باشد، روی با افراد داشت. اما در سده‌های بعد که  توده‌های مردم به تصوف روی آوردند و با انگیزه‌های گوناگونی که گاه با باورهای صوفیه نیز هماهنگ نبود، به خانقاهها و اجتماعات صوفیان پیوستند، به تدریج انحرافاتی رخ نمود که نگرانی بزرگان صوفیه را برانگیخت و آنان را در مقابل کج‌رویهای این منتسبان به تصوف به واکنش وا داشت .

در این هنگام و نیز در سده‌های پس از آن، بسیاری از نویسندگان صوفیه برای نشان دادن روش و منش درست، و اصلاح خطاهای راه یافته به تصوف، رساله‌ها و کتابهایی نوشتند که برخی از آنها عبارت‌اند از: رساله فی غلطات الصوفیه، اثر ابوعبدالرحمان سلمی؛ اللمع ابونصر سراج؛ التعرف لمذهب اهل التصوف، اثر ابوبکر کلابادی، کشف المحجوب هجویری؛ رساله‌ی قشیریه از ابوالقاسم قشیری؛ و...

موضوعات مورد بحث صوفیان بسیار متنوع بود و این تنوع گاه به اختلاف مشرب آنان، و گاه به اختلاف مکتبهای تصوف (مکتب خراسان و عراق) مربوط می‌شد و در قالب انتقاد پیروان دو مکتب از یکدیگر جلوه می‌کرد. گاه نیز از برخی طریقه‌های صوفیه از جمله ملامتیه، قلندریه انتقاد می‌شد.

انتقاد صوفیان از یکدیگر نیز، هم متوجه عقاید و افکار و نظریه‌ها بود و هم آداب و رسوم و رفتار آنان را دربر می‌گرفت. برخی از موضوعاتی که همواره میان صوفیان مورد بحث بوده‌اند، عبارت‌اند از: توحید، عشق، ولایت، کرامات، سماع، اسقاط تکلیف، ترک علم، خرقه‌پوشی، دوری از خلق، دنیاطلبی و ریا .از میان آنها توحید و مباحث پیرامون آن، مهم‌ترین موضوع مورد اختلاف بود. ابتدا صوفیان نیز در معنای باور به یگانگی خداوند با دیگر مسلمانان هم‌داستان بودند، اما به‌تدریج با توسعه‌ی آموزه‌های عرفانی، آن معنای ساده پیچیده‌تر شد و مراتب گوناگون یافت. تقسیم درجات توحید به علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین از مشهورترین این مراتب است. نمونه‌ی دیگر، سخنان امام محمد غزالی است که توحید را به چهار مرتبه تقسیم می‌کند: اول، پوستِ پوست که بر زبان راندن لفظ لا اله الا الله است؛ دوم، پوست که تصدیق معنای آن لفظ به دل است؛ سوم، مغز که مشاهده‌ی آن معنی از طریق مکاشفه و نور حق است؛ چهارم، مغز مغـز و آن در وجـود، جـز یکی ــ حتى خـود ــ را نـدیدن است.

بدین ترتیب معنای توحید با اندیشه‌هایی چون فنا و بقا، و تجلی ذات الاهی پیوند یافت و رفته رفته دعوی حلول ــ یکی پنداشتن ظاهر و مظهر ــ و اتحاد، در میان برخی از صوفیه رایج شد. اما این دعوی با انتقاد شدید صوفیان روبه‌رو شد، از جمله ابونصر سراج که این عقیده را به شدت طعن و رد کرد و معتقدان آن را کافر و گمراه خواند .نجم‌الدین رازی (د ۶۴۵ ق) نیز اعتقاد به حلول را از لغزشگاه‌های سالکان دانست و آن را نتیجه‌ی برخی تجلیات انوار و صفات الاهی شمرد که سالک را دچار پندار و غرور می‌سازد. شیخ محمود شبستری نیز اعتقاد به حـلـول و اتحاد را، چون مستلزم اذعان بـه دو وجـود ــ حـالّ و محلّ ــ است، منافی توحید دانست.

دیگر آنکه در حالات بی‌خودی از سوی برخی صوفیان عباراتی چون «انا الحق» و «سبحانی ما اعظم شأنی» نقل شد که به شطحیات شهرت یافت. هر چند که برخی عارفان چون حلاج، جان بر سر اقوالی از این نوع گذاشتند، اما برخی از مشایخ صوفیه، از جمله حارث محاسبی و ابوعبدالله خفیف با این سخنان مخالف بودند و آنها را متضمن قول به حلول و اتحاد می‌دانستند. خواجه عبدالله انصاری (د ۴۸۱ق) این نوع سخنان را در شریعت، کفر و در حقیقت، بُعد می‌دانست. شمس تبریزی نیز شطح‌گویی را نتیجه‌ی رعونت نفس و تخلف از متابعت پیامبر(ص) می‌دانست و به شدت با آن مخالف بود.

موضوع وحدت وجود نیز از جمله موضوعات بسیار بحث‌برانگیز بوده است و صوفیانی چون علاءالدوله سمنانی (د ۷۳۶ق) در این‌باره با بعضی از طرفداران ابن عربی (د ۶۳۸ق) به مناقشه پرداختند. مخالفتها با این عقیده به جایی رسید که بعضی از پیروان ابن عربی، مانند عبدالوهاب شعرانی (د ۹۷۳ق) کوشیدند تا منکر انتساب این قول به ابن عربی شوند و سخنانش را به گونه‌ای تفسیر کنند که با وحدت شهود سازگار شود.

عشق نیز از مباحث مهم تصوف است که با توحید و فنا رابطه‌ای نزدیک دارد و نزد بسیاری از صوفیه، به‌ویژه در تصوف عاشقانه، مفهومی محوری است و رابطه‌ی آن با حسن و جمال نیز همواره از موضوعات مورد توجه صوفیان بوده است، چندان که برخی از آنان چون ابوحلمان دمشقی، ذوالنون مصری، ابوحمزه‌ بغدادی، ابوالحسین نوری، احمد غزالی، روزبهان بقلی، فخرالدین عراقی و اوحدالدین کرمانی، توجه به زیباییهای عالم و صورتهای نیکو را مشاهده‌ی تجلی جمال الاهی در این صور می‌دانستند و عشق مجازی را مقدمه‌ی عشق الاهی می‌شمردند. چنین دیدگاهی که ظاهراً در میان برخی صوفیه به انحرافاتی انجامیده بود، انتقاد شدید صوفیانی چون قشیری، هجویری و باخرزی را برانگیخت و نویسندگانی چون ابن‌جوزی را نیز به واکنش وا داشت. اینان صوفیان را از جمال‌پرستی و شاهد بازی برحذر داشتند و این‌گـونه گرایشها را دامهـای شیطان بر سر راه سلوک به شمار آوردند. حتى عارفی چون روزبهان بقلی نیز که خود بر طریق عشق بود، در عبهر العاشقین صوفیان را از غلتیدن به دام شهوات و افتادن در گناهان به بهانه‌ی عشق برحذر داشته است.

رسم سماع از مهم‌ترین موضوعات مورد انتقاد صوفیه بوده است. اگرچه اغلب صوفیان با برپایی مجالس سماع موافق بودند و آن را تمجید و تجویز می‌کردند، اما دغدغه‌ی حفظ حدود شریعت و بیم از ارتکاب لهو و لعب، مخالفت برخی از صوفیان با این‌گونه مجالس را بر می‌انگیخت. برخی از مشایخ با هر نوع ساز و آواز و تحرک بدنی مخالف بودند و برخی مانند ابوعمرو زجاجی، سماع را ناشی از ناتوانی حال سالک می‌شمردند و سالک قوی‌حال را از سماع بی‌نیاز می‌دانستند. هجویری با نقل حکایاتی نشان می‌دهد که بعضی از مشایخ به سبب کراهیت غنا و شعرخوانی، سماع را عملی شیطانی به شمار می‌آوردند، گروهی مشغول به سماع را «لاهی» ــ سرگرم لهو و بازیچه ــ لقب می‌دادند، گروهی آن را برای عوام مایه‌ی فتنه می‌شمردند و گروهی آن را موجب تضییع وقت می‌دانستند؛ با این حال وی نه مطلق سماع، که سماع فاسقانه‌ی مقلدان را محکوم کرده است. احمد جام نیز ضمن انتقاد از سماع فسادآمیز، شرایط سماع درست را برشمرده است. بسیاری از صوفیه نیز در آثار خود سماع رایج در روزگار خود را نکوهیده، و آن را اسم بی‌معنی و کالبد بی‌روح خوانده‌اند و ناروایی‌های سماع صوفیان زمانه را برشمرده‌اند.

برخی از صوفیان که جامی آنان را «متشبهان مبطل به صوفیه» می‌خواند، تقید به احکام شریعت را وظیفه‌ی عوام می‌دانستند و معتقد بودند که حال خواص و اهل حقیقت برتر از آن است که به رسوم ظاهر مقید شوند. سهل بن عبدالله تستری این گروه را از زندیقان می‌شمرد و جنید ادعای اباحتیان را بدتر از دزدی و زنا می‌داند. هجویری نیز آنان را ملحد می‌شمارد و این اعتقاد را که پس از رسیدن به مقام ولایت، ترک عبادت روا خواهد بود، نتیجه‌ی گمراهی می‌داند و معتقد است که در هیچ مقامی از مقامات سلوک، هیچ‌یک از ارکان شرعی ساقط نمی‌شود. احمد جام ترک شریعت را منشأ تمامی گمراهی‌ها می‌داند و شریعت بی‌حقیقت را امری بی‌منفعت، و حقیقت بی‌شریعت را نمایش و کثرت بی‌برکت می‌شمرد. امام محمد غزالی بطلان دعوی اهل اباحت را از هفت وجه اثبات می‌کند و ادعای آنان را ناشی از غرور و فریفتگی به خویش می‌داند و آنان را تکفیر می‌کند. وی همچنین رساله‌ای خاص در نکوهش اباحتیان نوشته است

برخی از صوفیان بر اساس پایبندی به شیوه‌ی معرفتی خود که به آن «علم کشفی» می‌گفتند، دیگر علوم را مقرون به حقیقت نمی‌دانستند و گاه بر آنها استخفاف نیز روا می‌داشتند. این‌گونه داوریها راه ادعا را بر روی صوفی‌نمایان می‌گشود تا نسبت به کسب علم بی‌اعتنا شوند و اذواق و مواجید خود را معیار حقیقت بپندارند. گروهی از صوفیه به انتقاد از این شیوه برخاسته‌اند؛ از جمله ابوعبدالله خفیف، مریدان خود را به اقتدا به مشایخی ترغیب می‌کرد که علم را با حقیقت جمع کرده باشند. محمد غزالی نیز بر صوفیان بی‌بهره از علم حال که از علم قال می‌گریزند، نقدی تند دارد و آنان را اباحتی می‌خواند.

افزون بر آنچه گفته شد، انتقاد از برخی دیگر از رفتارها، آداب و شیوه‌های اهل تصوف نیز در میان نوشته‌های صوفیان یافت می‌شود که پاره‌ای از مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از: خرقه‌پوشی و زهدفروشی صوفی‌نمایان برای جلب توجه خلق٬ دنیاطلبی برخی صوفیان، به‌ویژه آنان که به حاکمان و پادشاهان نزدیک می‌شدند٬ رسم دریوزه و گدایی که به سبب آفات متعددش مورد نقد صوفیه بوده است و ریاکاری و نمایش کرامات.

Viewing all articles
Browse latest Browse all 454

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>