Quantcast
Channel: هفت وادی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 454

ولایت نامه ۲۹

$
0
0
فصل دوم- در بیان نماز که عمده‌ی اعمال شرعیه و ستون همه‌ی اعمال است که اگر قبول شود سایر اعمال نیز قبول شود و اگر نشود هیچیک قبول نشود

بدانکه نماز را صورتیست که عبارت از افعال و اقوال معلومه باشد، و صورت افعال به منزله‌ی صورت اقوال است که عبارات باشد. عوام النّاس، یعنی آن‌ها که از اشارات این افعال و اقوال بی‌خبرند بر صورت اقوال و افعال نماز جمود می‌نمایند به حیثیتی که تصحیح الفاظ و احکام افعال نماز را زیاده از حد می‌کنند که مقدّسین از زیادتی دقّت در الفاظ و حدود افعال، خود را به‌وسواس می­‌اندازند و در وقت نیت و تکبیر مدّتی معطّل می‌­شوند که می­‌خواهند جزء اخیر نیت را مقارن جزء اول تکبیر نمایند و در الفاظ معطّل می‌­شوند به حیثیتی که یک لفظ را مکرّر می­‌کنند که حروف از مخارج ادا شود و دور نیست که این تکرار و این معطّلی مبطل صورت نماز هم باشد چنانکه حقیقت نماز را بی‌روح دارد و مانند جیفۀ عفنه نماید که صاحبش را از رحمت الهی دور دارد؛ و دربارۀ چنین نمازیست که وارد شده­است که بسیار نماز گزارنده که نماز آنها، آن‌ها را لعن میکند!

یعنی چنانکه جسد حیوان و انسان اگر روح از آن بیرون شود به‌اندک زمانی متعفّن می­‌شود که هیچ­کس نتواند نزدیک او برود، همچنین اذکار و اعمالی که صاحبان آن‌ها در زینت صورت آن‌ها بکوشند و از توجّه بااشارات و لطایف آن‌ها غافل باشند جسد بی‌روح خواهند بود که متعفّن و مُبَعّد و مؤذی صاحبان خود آن‌ها خواهد بود نه مقرّب و نافع. پس باید اعمال قالبیۀ شرعیه را مراقب بود و بجا آورد که تمام آن‌ها روابط و قوالب امور آخرت می­‌باشند و چون پیوند ولایت به‌منزله‌ی مغز است و اعمال شرعیه‌ی قالبیه به‌منزله‌ی پوست، بداند که اگر طرح* اعمال شرعیه کند البتّه مغز بخشکد. بلکه اعمال شرعیه به‌منزله‌ی قالب است و ولایت و امور آخرت به‌منزله‌ی روح و نفس؛ تا قالب که به‌منزله‌ی مرکب است از برای روح سالم و بی آفت و باقی نباشد روح به‌کمال خود نرسد و چنانکه اگر ولایت که به‌منزله‌ی روح است نباشد تمام اعمال جیفه‌ی غیر نافعه بلکه مُضرّ خواهند بود و مُبَعّد.

پس، صورت قیام در نماز همان است که فقهاء کرام کثّر الله امثالهم بیان فرموده­‌اند که باید درست بایستد و نظر خود را در مسجد خود اندازد و تیز نظر نکند و دست­ها در روی ران خود گذارد و پاها را جفت نگذارد و بقدر چهار انگشت یا یک شِبر** بیشتر از هم دور نگذارد و سر را راست بگیرد و بزیر نیندازد؛ این‌ها صورت قیام است که بمنزله‌ی عبارات است. و تمام این‌ها اشاره دارد به اینکه تو در محضر حضرت سلطان حقیقی ایستاده٬ منتظر امر و فرمان و متوجّه همان سلطانی و بس؛ و از این اشاره اشاره‌ی دیگر مستفاد می‌­شود که آن سلطان حقیقی همه وقت حاضر و ناظر است و تو را مراقب می­‌باشد. و اشاره‌ی دیگر استنباط می­شود که باید تو بکوشی تا بسبب این نماز به‌مقام حضور رسی، و این‌ها همه اشارات این مقام است و اگر از این اشارات بکوشش آمدی و نمونه‌ی حضور حق را در خود یافتی از آثار قدرت و ظهور ملکوتیین این نمونه­‌های و اگر بیشتر بکوشی تا صورت ملکوتی امام تو بر تو ظاهر شود این نمونه‌ی بالاتر از اول خواهد بود و این لطایف نمونه‌ی مُدرکات اشارات است و اگر صاحب لطائف شوی از اولیاء الله محسوب شوی.

و چون با آن‌صورت ملکوتی متّحد شوی و خود را غیر او نبینی و او را غیر خود نه ببینی این اتّحاد حقیقت است؛ و چون چنین شوی صاحب حقایق گردی. و همچنین است جملۀ افعال و اقوال نماز مثلاً بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیمِ. عبارت او این لفظ و مفاهیم عرفیه‌ی او است که معنی او این است که ابتدا می­‌کنیم یا قراءت می­‌کنیم یا استعانت می­‌جویم به نام خلّاق روزی دهنده و خداوند بخشاینده. و این عبارت اشاره دارد به اینکه اسم خداوند با تو هست و مبدأ افعال و اقوال و حرکات و سکنات تو آن اسم است. و از این اشاره چنین معلوم می­شود که اسم خدا به‌مضمون فقرۀ باَسمائِک الَّتی مَلأَت اَرکانَ کُلَّ شَيءٍ، باید قوام هرچیز باشد تا با همه چیز تواند باشد و حرکات و سکنات جمیع موجودات باشد اسم لفظی و کتبی و مفهوم ذهنی نخواهد بود که حال آن‌ها معلوم است که اضعف موجودات­ند و محرّک موجودات غیبیه‌ی قویه نتوانند باشند پس باید آن اسم موجود عینی باشد اقوی از جمله‌ی موجودات. و از اینجا اشار‌ه‌ی دیگر ملتفت شود که اسم اگر بر اسمیت خود باقی باشد و او را مسمّی قرار ندهیم خود آن اسم را هیچ حکم نیست بلکه هر حکمی که بر اسم شود از حیثیت اسمیت آن حکم بر مسمّی است پس اسم از حیثیت اسمیت اگر باعث حرکات و سکنات و قوام اشیاء باشد این حکم بر مسمّی خواهد بود پس باید مسمّی با همه چیز باشد و باعث افعال و اقوال و حرکات و سکنات همه چیز باشد تا آنوقت بحسب مقام علم خدا را حاضر و ناظر داند و چون صاحب این مقام گردد از خواص محسوب شود؛ و از آنجا که علم طالب عیان است-اگر علم باشد نه جهل مشابه علم- پس چون این شخص صاحب اشارات در طلب عیان برآمده و به‌تدریج نمونه‌ی این معلومات‌را در خود یافت که مقام وجدان باشد یا اسم حق را که دل او باشد یا صاحبدل او باشد مشاهده کرد و معاینه دید، این وجدان و این دید و عیان‌را لطایف گویند و صاحب آنرا از اولیاء شمارند و چون متّحد با دل یا صاحبدل شد و خود را نام حق یعنی حق دید و روزی دهنده و بخشاینده دید صاحب حقایق باشد که از انبیاء یا خلفاء انبیاء شمرده شود.

بازنویسی و ارسال:اشکان سنگری

Viewing all articles
Browse latest Browse all 454

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>