نیک بختان
دکتر حشمت الله ریاضیـ نیک بخت کسی است که خود و هستی را بشناسد ؛ جایگاه خویشتن را در جهان هستی بداند و بر همان منوال زندگی کند ؛ زندگی واقعآ زنده و پر جنب و جوش هدفمند ؛ پر ذوق و شوق آرمان گر ؛ خرد روشن و راه گشا و عشقی برین و والا ؛ که هر لحظه اش تولدی تازه ؛ بالیدنی نو ؛ بودنی طربناک و مفید و موثر باشد . این نیکبخت اندیشه و گفتار و کردارش مبتنی بر نظام راست و درست هستی و انگیزش به هنجار فطری است ؛ سراسر نور و سرور و نور پاشی و روشنگری است . نظری به برین مرد بزرگ بشریت پیامبر راهبر این نکته را روشن میگرداند که درباره اش خداوند فرمود :ای فرستاده (فرستاده خدا ) همانا تو شاهد و بشارت دهنده و بیم دهنده ای ؛ خواننده مردم به سوی خدا و چراغ روشنایی بخش پس یک انسان کامل اسوه زمان ؛مژده بخش زمان ؛ بیم بخش از تیره بختی و تیره روزگاری مردم ؛ روشنگر و راهنمای مردم به سوی خداوند و چراغ نوربخش زمان است .
در جای دیگرمی گوید : پیامبر امّی... یعنی مادرزادی فطری دست نخورده . قرآن ؛ دین یا روش زیستن و سیرجان به سوی جانان را "فطرت نموداری" دانسته و زندگی را حیات طیبه و دنیا و آخرت را در خواست حسن و نیکی بر شمرده است . هدف از زندگی نخست انسان سالم شدن و سپس انسان کامل شدن و آنگاه جانشین خدا در زمین گشتن است ؛ پس بیاییم این سه مرحله را بپیماییم .
سلامت روح و روان
۱-گام نخست سلامت تن: سلامت تن و روان نخستین گامی است که هر کس برای بودن و شدن بر میدارد ؛ کسی سلامت تن را پاس میدارد که ستم بر تن و جان خویش روا ندارد ؛ همانطور که در بخش اول گفتیم اکثر مردمان دشمن خویشند و تن که هدیه خداوندی است و بزرگترین نعمت الهی است به تباهی می کشند کفران این نعمت می کنند و خود را علیل و بیمار و بدبخت می کنند قوایی که خداوند جهت زیستن و والا شدن در سلول های شعور مند و هماهنگ آنان نهاده به نابودی می کشانند و دشمن خویش را که نفس اماره تخریبی است پرو بال می دهند مغز خویش را از جهالت و تعصب و غرور و صدها موهومات و خرافات پر می کنند و این موتور اندیشه مند و متحرک خویش را از کار می اندازند ؛ با اعتیاد به شراب و شهوت و مواد مخدر و بسیاری از شرطی شده های نادرست سلول های شعورمند مغز و قلب را فاسد می سازند . با تعلیم و تربیت های غلط و یک سویه و ظاهر گرا و بی محتوا و تقلیدی روان را منحرف و حواس ۲۲ گانه ( به قول قدما پنج گانه ) بیرونی و حواس پنج گانه ( به قول مولانا بی شمار) درونی را تباه می کنند . لذاتی را به تن می رسانند که دقیقآ ضد لذت است و میرایی تن و جان است . تنبلی و ریاضت کشی سرخود ؛ رهبانیت بی نتیجه حاصلی جز فرسودگی تن و روان ندارد .
مولانا چه نیکو فرموده :
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
آنکه او شاهست او بیکار نیست
ناله از وی طرفه کو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شان ای پسر
اندرین ره می تراش و می خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
تا دم آخر دمی آخر بود
که عنایت با تو صاحب سر بود
هرچه می کوشند اگر مرد و زنست
گوش و چشم شاه جان برروزنست
۲-راه های عملی سلامت روانی گفته اند :عقل سالم در بدن سالم است ؛ فردوسی می گوید :
زنیرو بود مرد را راستی
ز سستی کژی زاید و کاستی
اکنون که در مراقبه همیشگی خود از سلامت نیروی حواس ظاهر و باطن و دیگر قوای خود چون مغز و قلب و اعضا و جوارح مطمئن شدید ؛ باید بکوشید تا به سلامت روان که بسی مهمتر از سلامت تن است بیندیشید . نخست از خود می پرسیم که آیا ما غیر از بدن چیز دیگری داریم که محرک بدن و جهت بخش و کارفرماست ؛ آن چیست و از کجاست به عبارت دیگر :
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
شگفتا با خیالی و فکری تمام اعضا به کار می افتد ؛ با خیال جنسی هورمونهای جنسی به فعالیت می پردازد .با اندیشه هدفمند سلول های مغزی به حرکت افتاده فکر تولید می کنند ؛ فکر را در خدمت عقل و احساس قرار می دهند ؛ با شنیدن و یا دیدن و یا چشیدن و بوییدن و لمس و سرما و گرما کلیه ی سلول ها و اعضاء بدن حالت واکنش دفاعی و حمله ای و مطابقت به خود میگیرد این فرمانده بسیار هوشمند و آگاه کیست ؟ آیا نتیجه ی فعالیت فیزیک و شیمیایی بدن است ؟ در حالی که همان رویداد یا خیال یا اندیشه ماشین بدن را به حرکت می آورد . پس قوه اندیشه گر و محرک بدن چیزی است فوق بدن که بر کل بدن و حواس هم فرمان میدهد ؛ هم اخبار آنان را گرد آورده از آن آگاهی می سازد این نیروی محرکه انرژی را روان گویند ؛ که از مرکزی بینهایت انرژی ساطع شده است . آن مرکز انرژی کل کجاست ؟ در ماورا جانت ؟ در کل وجود ؟ در وجود صرف و مطلق؟ قرآن آن مرکزرا روح کلی می داند که شعاعش روح جزیی انسانی است و ما روان را فرایند حاصل از ترکیب روح الهی مجرد وتن که آن هم انرژی متراکم است می شناسیم . و چون در تمام سلول های جان روان است نامش روان است .
یعنی روح رقیق شده جاری و روان که هم پذیرنده است که امواج انرژی روحانی مرکز هستی (خداوند)را می گیرد و هم دهنده که به تمام تن آدمی و اعصاب و حواس و غدد و مغز و غیره منتقل می کند و با دریافت های بیرونی حواس ترکیب می کند و غذای کامل معرفت می پزد . به هر حال روان بشری که ظهور لطیف الهی روح خداوندی است چون آب روان است که اگر در جوی های کثیف جاری شود ؛ به تدریج آلودگی آن را به خود می گیرد و در پایان مسیر همان آب گوارای سر چشمه به آب گندیده غیر قابل شرب بدل می شود . این آب گندیده ی ناگوار را روان بیمارمی گوییم که بر اثر ژن های موروثی دوران جنینی نا مساعد ؛ تجربیات کودکی نابسامان و جوانی نادرست شکل گرفته ماهیت روان را می سازند . پس روان از نظر جوهری وجودی الهی و و پاک و نورانی است و از نظر ماهیت ساختگی تربیتی و محیطی آلوده و ظلمت زا و فریبنده وناپاک می شود . سعی این است که روان را از این همه ناپاکی که در بخش اول گفته شد پاک گردانیم و چون ما معتقدیم که : وجود اندر کمال خویش ساری است تعیّن ها اموری اعتباری است پس می توان ماهیت که امری اعتباری ؛ نسبی ؛ و عرضی است با توجه به اصل وجود که جوهری و ثابت و الهی است پاک و طاهر سازیم تا ظلمت ها برود و سراسر وجود روان پاک و روح تابناک گردد .
در باره سلامت روان ؛ روان شناسان از دیدگاه روان کاوی ؛ روان درمانی تحلیلی ؛ رفتارگری ؛ روابط متقابل تحلیلی ؛ بررسی تن و روان سخنان ارزنده ای دارند . کلآ روان شناسان و روانکاوان به پدیده های روانی می پردازند و سلامت و عدم آن را با معیار ار پیش تعیین شده عقل و اجتماع و کار آیی و آرامش فکری و انضباط رفتاری می شناسند ؛ اما بسیاری از عرفا به این مسائل التفات چندانی ندارند بلکه هر معیار بشری را مورد نقد قرار می دهند و آن را امری نسبی ؛ قرار دادی و عرضی و گاه سد و حجاب معرفت خویش و رسیدن به ژرفاترین بطن ناخودآگاه می دانند . برخی نیز حدود آن ها را تا مرحله پختگی زندگی زمینی ضروری می دانند اما در سیر الی الله و رسیدن به سیمرغ حقیقت که در اوج قله البرز جان جای دارد حجاب می شمرند که پر و بال عشق را می برد یا گل آلود می کند و مانع پرواز جان می گردد . چنانکه در روان شناسی حفظ جان حیوانی سلامت روان است اما در عرفان میراندن جان حیوانی یا ناتوان کردن آن برای تولد جان الهی مقصود است .
دکتر حشمت الله ریاضیـ نیک بخت کسی است که خود و هستی را بشناسد ؛ جایگاه خویشتن را در جهان هستی بداند و بر همان منوال زندگی کند ؛ زندگی واقعآ زنده و پر جنب و جوش هدفمند ؛ پر ذوق و شوق آرمان گر ؛ خرد روشن و راه گشا و عشقی برین و والا ؛ که هر لحظه اش تولدی تازه ؛ بالیدنی نو ؛ بودنی طربناک و مفید و موثر باشد . این نیکبخت اندیشه و گفتار و کردارش مبتنی بر نظام راست و درست هستی و انگیزش به هنجار فطری است ؛ سراسر نور و سرور و نور پاشی و روشنگری است . نظری به برین مرد بزرگ بشریت پیامبر راهبر این نکته را روشن میگرداند که درباره اش خداوند فرمود :ای فرستاده (فرستاده خدا ) همانا تو شاهد و بشارت دهنده و بیم دهنده ای ؛ خواننده مردم به سوی خدا و چراغ روشنایی بخش پس یک انسان کامل اسوه زمان ؛مژده بخش زمان ؛ بیم بخش از تیره بختی و تیره روزگاری مردم ؛ روشنگر و راهنمای مردم به سوی خداوند و چراغ نوربخش زمان است .
در جای دیگرمی گوید : پیامبر امّی... یعنی مادرزادی فطری دست نخورده . قرآن ؛ دین یا روش زیستن و سیرجان به سوی جانان را "فطرت نموداری" دانسته و زندگی را حیات طیبه و دنیا و آخرت را در خواست حسن و نیکی بر شمرده است . هدف از زندگی نخست انسان سالم شدن و سپس انسان کامل شدن و آنگاه جانشین خدا در زمین گشتن است ؛ پس بیاییم این سه مرحله را بپیماییم .
سلامت روح و روان
۱-گام نخست سلامت تن: سلامت تن و روان نخستین گامی است که هر کس برای بودن و شدن بر میدارد ؛ کسی سلامت تن را پاس میدارد که ستم بر تن و جان خویش روا ندارد ؛ همانطور که در بخش اول گفتیم اکثر مردمان دشمن خویشند و تن که هدیه خداوندی است و بزرگترین نعمت الهی است به تباهی می کشند کفران این نعمت می کنند و خود را علیل و بیمار و بدبخت می کنند قوایی که خداوند جهت زیستن و والا شدن در سلول های شعور مند و هماهنگ آنان نهاده به نابودی می کشانند و دشمن خویش را که نفس اماره تخریبی است پرو بال می دهند مغز خویش را از جهالت و تعصب و غرور و صدها موهومات و خرافات پر می کنند و این موتور اندیشه مند و متحرک خویش را از کار می اندازند ؛ با اعتیاد به شراب و شهوت و مواد مخدر و بسیاری از شرطی شده های نادرست سلول های شعورمند مغز و قلب را فاسد می سازند . با تعلیم و تربیت های غلط و یک سویه و ظاهر گرا و بی محتوا و تقلیدی روان را منحرف و حواس ۲۲ گانه ( به قول قدما پنج گانه ) بیرونی و حواس پنج گانه ( به قول مولانا بی شمار) درونی را تباه می کنند . لذاتی را به تن می رسانند که دقیقآ ضد لذت است و میرایی تن و جان است . تنبلی و ریاضت کشی سرخود ؛ رهبانیت بی نتیجه حاصلی جز فرسودگی تن و روان ندارد .
مولانا چه نیکو فرموده :
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
آنکه او شاهست او بیکار نیست
ناله از وی طرفه کو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شان ای پسر
اندرین ره می تراش و می خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
تا دم آخر دمی آخر بود
که عنایت با تو صاحب سر بود
هرچه می کوشند اگر مرد و زنست
گوش و چشم شاه جان برروزنست
۲-راه های عملی سلامت روانی گفته اند :عقل سالم در بدن سالم است ؛ فردوسی می گوید :
زنیرو بود مرد را راستی
ز سستی کژی زاید و کاستی
اکنون که در مراقبه همیشگی خود از سلامت نیروی حواس ظاهر و باطن و دیگر قوای خود چون مغز و قلب و اعضا و جوارح مطمئن شدید ؛ باید بکوشید تا به سلامت روان که بسی مهمتر از سلامت تن است بیندیشید . نخست از خود می پرسیم که آیا ما غیر از بدن چیز دیگری داریم که محرک بدن و جهت بخش و کارفرماست ؛ آن چیست و از کجاست به عبارت دیگر :
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
شگفتا با خیالی و فکری تمام اعضا به کار می افتد ؛ با خیال جنسی هورمونهای جنسی به فعالیت می پردازد .با اندیشه هدفمند سلول های مغزی به حرکت افتاده فکر تولید می کنند ؛ فکر را در خدمت عقل و احساس قرار می دهند ؛ با شنیدن و یا دیدن و یا چشیدن و بوییدن و لمس و سرما و گرما کلیه ی سلول ها و اعضاء بدن حالت واکنش دفاعی و حمله ای و مطابقت به خود میگیرد این فرمانده بسیار هوشمند و آگاه کیست ؟ آیا نتیجه ی فعالیت فیزیک و شیمیایی بدن است ؟ در حالی که همان رویداد یا خیال یا اندیشه ماشین بدن را به حرکت می آورد . پس قوه اندیشه گر و محرک بدن چیزی است فوق بدن که بر کل بدن و حواس هم فرمان میدهد ؛ هم اخبار آنان را گرد آورده از آن آگاهی می سازد این نیروی محرکه انرژی را روان گویند ؛ که از مرکزی بینهایت انرژی ساطع شده است . آن مرکز انرژی کل کجاست ؟ در ماورا جانت ؟ در کل وجود ؟ در وجود صرف و مطلق؟ قرآن آن مرکزرا روح کلی می داند که شعاعش روح جزیی انسانی است و ما روان را فرایند حاصل از ترکیب روح الهی مجرد وتن که آن هم انرژی متراکم است می شناسیم . و چون در تمام سلول های جان روان است نامش روان است .
یعنی روح رقیق شده جاری و روان که هم پذیرنده است که امواج انرژی روحانی مرکز هستی (خداوند)را می گیرد و هم دهنده که به تمام تن آدمی و اعصاب و حواس و غدد و مغز و غیره منتقل می کند و با دریافت های بیرونی حواس ترکیب می کند و غذای کامل معرفت می پزد . به هر حال روان بشری که ظهور لطیف الهی روح خداوندی است چون آب روان است که اگر در جوی های کثیف جاری شود ؛ به تدریج آلودگی آن را به خود می گیرد و در پایان مسیر همان آب گوارای سر چشمه به آب گندیده غیر قابل شرب بدل می شود . این آب گندیده ی ناگوار را روان بیمارمی گوییم که بر اثر ژن های موروثی دوران جنینی نا مساعد ؛ تجربیات کودکی نابسامان و جوانی نادرست شکل گرفته ماهیت روان را می سازند . پس روان از نظر جوهری وجودی الهی و و پاک و نورانی است و از نظر ماهیت ساختگی تربیتی و محیطی آلوده و ظلمت زا و فریبنده وناپاک می شود . سعی این است که روان را از این همه ناپاکی که در بخش اول گفته شد پاک گردانیم و چون ما معتقدیم که : وجود اندر کمال خویش ساری است تعیّن ها اموری اعتباری است پس می توان ماهیت که امری اعتباری ؛ نسبی ؛ و عرضی است با توجه به اصل وجود که جوهری و ثابت و الهی است پاک و طاهر سازیم تا ظلمت ها برود و سراسر وجود روان پاک و روح تابناک گردد .
در باره سلامت روان ؛ روان شناسان از دیدگاه روان کاوی ؛ روان درمانی تحلیلی ؛ رفتارگری ؛ روابط متقابل تحلیلی ؛ بررسی تن و روان سخنان ارزنده ای دارند . کلآ روان شناسان و روانکاوان به پدیده های روانی می پردازند و سلامت و عدم آن را با معیار ار پیش تعیین شده عقل و اجتماع و کار آیی و آرامش فکری و انضباط رفتاری می شناسند ؛ اما بسیاری از عرفا به این مسائل التفات چندانی ندارند بلکه هر معیار بشری را مورد نقد قرار می دهند و آن را امری نسبی ؛ قرار دادی و عرضی و گاه سد و حجاب معرفت خویش و رسیدن به ژرفاترین بطن ناخودآگاه می دانند . برخی نیز حدود آن ها را تا مرحله پختگی زندگی زمینی ضروری می دانند اما در سیر الی الله و رسیدن به سیمرغ حقیقت که در اوج قله البرز جان جای دارد حجاب می شمرند که پر و بال عشق را می برد یا گل آلود می کند و مانع پرواز جان می گردد . چنانکه در روان شناسی حفظ جان حیوانی سلامت روان است اما در عرفان میراندن جان حیوانی یا ناتوان کردن آن برای تولد جان الهی مقصود است .