Quantcast
Channel: هفت وادی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 454

مقام حکمت

$
0
0

اميرحسين فرخ زادنياـ در ابتدا لازم است متذكر شويم كه مراد ما از به كار بردن كلمه‌ی حكمت معنايی غير از فلسفه است. اگر فلسفه را تلاشی عقلانی برای رسيدن به متن واقع بدانيم، حكمت علم ناب به متن واقع است. (۱)

شهاب الدين سهروردی خاطرنشان كرده است كه اگر كسی برای رسيدن به علم واقعی و متن واقع تلاش كند و به آن برسد نام حكيم را می‌توان بر وی نهاد، اما اگر به متن واقع و علم ناب دست نيافت او را نمی‌توان حكيم ناميد، بلكه وی را فقط متفلسف(مدعی فلسفه) بايد دانست. پس حكمت غير از تلاش برای رسيدن به واقعيت و حقيقت است. 

۱. سهروردی واژه‌ی حكيم را تنها بر كسي می‌نهد كه از هر راهی چه عقل و چه دل به متن واقع دست يافته باشد٬ پس به اين خاطر است كه او كسی را شايسته‌ی نام حكيم می‌داند كه به "حكمت حقّه" دست يافته باشد.

شيخ شهيد در حكايت مناميه‌ی خود بعد از مشاهده‌ی ارسطو از او درمورد حكمای واقعی سوال می‌كند و وقتی  ارسطو هيچيك از فلاسفه را جزء حكما نمی‌داند آنگاه او بايزيد و سهل تستری را نام می‌برد كه ارسطو خوشحال می‌شود و آنها را دارای حكمت حقه و حكيم واقعی می‌داند. عين سخن شيخ بدين قرار است:

« ... سپس معلم اول شروع كرد به ثنا گويی و مدح استادش افلاطون، مدحی كه شگفت انگيز بود، كه من متعجب شدم. پس او را گفتم كه آيا از ميان فيلسوفان اسلامی، كسی به جايگاه او رسيده است؟ پاسخ داد: نه و نه حتی به يك هزارم از مراتب او. سپس عده‌ای از فيلسوفان را نام بردم ولی وی به آنها توجهی نكرد و من بازگشتم به نام بايزيد بسطامی و سهل تستری و مانند ايشان. پس خوشحال شد و گفت : هم اينان فيلسوفان و حكيمان واقعی هستند كه در علم رسمی توقف نكردند و از آن گذشته، به علم حضوری اتصالی شهودی باريافتند. (۲)

اين كه عده‌ای گفته‌اند كه سهروردی در اين شهود خود فلوطين شيخ يونانی را شهود كرده نه ارسطو را، اولاً مقام ارسطو را متزلزل می‌كند دوماً در اين نتيجه گيری كه حكمت غير از فلسفه است و عرفا حكمای واقعی هستند تأثيری ندارد. عرفان نيز با اين نتيجه گيری غير از فلسفه است.

۲. گفتيم عرفان غير از فلسفه است٬ چه روش عرفان و ابزار آن كه عقل شهودی(۳) است غير از روش فلسفه و ابزار آن كه عقل استدلالی(۴) است، با اين تفاوت محرز و مبنايی می‌فهميم كه بنابر سخن شيخ اشراق حكمت حقه همان عرفان است نه فلسفه و حكمت حقه همان است كه ما آن را متافيزيك ناب ( Pure Metaphysic   ) می‌دانيم. شيخ اشراق نيز خود را وارث كساني چون حلاج و بايزيد و هرمس و افلاطون و ذوالنون مصری و ديگر عرفا می‌داند و نه وارث فيلسوفان ، كه حكما همان عرفايند نه فيلسوفان.

۳. فلسفه در گفتار ما همان فلسفه‌ی متعارفه و عامه است كه در سنت اسلامی تا حدودی شامل فلسفه‌ی مشاء و فلسفه رازی و ديگر اتباع ايشان است و در غرب فلسفه‌ی بعد از دكارت را شامل می‌شود. (۵) فلسفه‌ای كه عرفا آن را به جرم كوته بينی آن سرزنش كرده‌اند.

اما حكمت حقه يا عرفان به معنای نيل به متن واقع است و اين حكمت به لحاظ نفس الامر يكی بيش نيست و چون حقيقت و واقعيت يكی است ، پس جوهره و خميره‌ی حكمت نيز واحد است. اين اصل را شيخ شهيد در مطارحات متذكر است.

با اين استدلال پی می‌بريم كه حكمت يكی است و دوئيت نمی‌پذيرد. اما به نظر شيخ اشراق اين حكمت توسط اتباع تام انسان و حقيقتی ماورايی به او القا می‌شود (۶) و با اين سخن می‌توان گفت كه حكمت حقه ازلی و ثابت و قدسی و خالد است. از آنجا كه همه‌ی كسانی كه درپی كسب حكمت از اين راه گذر كنند، از يك رب النوع اين معرفت ها را اخذ می‌كنند همين سبب می‌شود كه خميره‌ی واحد و ثابت حكمت پديد آيد. (۷)

كسی كه قصد رسيدن به حكمت را دارد حتماً بايد به اين مطلب توجه داشته باشد كه حكمت شامل مجموعه ای از معارف است، مجموعه‌ی معارفی كه با فلسفه‌ی عامه متفاوتند، در حقيقت اين مجموعه‌ی معارف همان عرفان يا حكمت به معنای اصيل اين اصطلاحات است. اين همان چيزی است كه از آن با عنوان علم قدسی (۸) ياد می‌كنيم و نوعی علم مقدس و اشراقی است كه از طريق شهود و ذوق عقلی همراه با تربيت روحانی قابل وصول است. (۹)

۴. حكمت حقيقی و حقّه همان عرفان نظری است، با تمام جهان بينی و استدلالات خاص به خود و معادل واژه‌ی حكمت الهی است. يك الهی‌دان و متافيزيسين، يك عالم عرفان نظری است و عالم به مراتب متعدد وجود و شهود حق تبارك و تعالی است.

به بيان استاد سيدحسين نصر: « عرفان نظری همان مابعدالطبيعه‌ای است كه در قلب جاويدان خرد به معنای سنتی كلمه نهفته است. گاهی از آن به تئوسوفی (۱۰) با حكمت الهی به معنايی كه پيش از تحريف معنايش در دوران جديد (۱۱) از آن مراد می‌شد، تعبير كرده‌اند و همچنين اين دانش با چيزی است كه برخی در زبانهای غربی از آن با عنوان الهيات عرفانی و فلسفه‌ی عرفانی نام می‌برند. در سنت اسلامی عرفان نظری معيار نهايی برای قضاوت درباره‌ی حكمت حقيقي يا Philosophia Vera است». (۱۲)

پس عرفان نظری، حكمت به معنای اصيل كلمه است كه خود دارای جهانشناسی و الهيات نظام مند است.

۵. متذكر شديم كه حكمت الهی همان عرفان نظری است، اما مقام حكمت مقامی است كه نه زوال می‌پذيرد و نه پنهان می‌شود بلكه در هر زمانی دارای نمايندگانی است كه آن را به مردم منتقل می‌كنند. سهروردی می‌گويد: « علي انّ للحكمة خميرة ما انقطعت عن العالم ابداً » (۱۳) بدين مضمون كه برای حكمت خميره‌ايست كه هيچگاه از عالم منقطع نمی‌شود و راز ماندگاری آن اين است كه اين حكمت هميشه توسط افرادی با صلاحيت خاص مورد توجه قرار می‌گيرد و پس از نيل به آن، اين افراد آن را ارائه می‌كنند.

۶. اما سخنی نيز از حكمت اشراق و حكمت متعاليه ضروری به نظر می‌رسد. اجمالاً اينكه فلسفه‌ی متعالی بيان نظام مند و فلسفی و استدلالی عرفان است. منظور ما از فلسفه‌ی متعالی در جهان اسلام حكمت اشراق و حكمت متعاليه است. امافلسفه‌ی متعالی را با عرفان نظری فرقی اساسی است و آن فرق اين است كه فيلسوف با توجه به يافته های عرفان نظری دست به استدلال عقلی می‌زند تا به حقيقت نائل شود، در حالی كه عرفان نظری از شهودی بی‌واسطه پرده برمی‌دارد و حمت اشراق و متعاليه هركدام با جانبی از جوانب عرفان اسلامی مرتبطند.

به كار بردن كلمه‌ی حكمت در مورد فلسفه‌ی مشاء جايز نيست و اين واژه بهتر است فقط در مورد حكمت اشراق و متعاليه به كار رود. همانطور كه مؤسسين اين مكاتب نام مكتب خود را حكمت گزارده‌اند؛ اما هيچكدام از مشائين داعيه‌ی حكمت بودن مكتب مشائی را نداشته اند، مگر عده‌ای از غافلان قديمی و معاصرينی كه از حقيقت حكمت بی‌خبرند.

۷. لازم است يادآوری كنيم كه عرفان را حد و مرزی نيست. لباب دين عرفان و لب آن شريعت است. شرايع بنابر مقتضياتی گاه متفاوتند ولی عرفان اديان واحد و يگانه است، زيرا يگانگی ازآن حقيقت واحد است. اما عرفان ورای تاريخ و تحولات زمان قرار دارد و در فلب آن حكمت خالده ايست كه بطن اديان از آن پر است و در حد ذات خود به اقليم و زمان و مكان مختلف محدود نيست.

۸. به عنوان نكته ای مهم می‌گوييم كه حكمت و تصوف و عرفان را فرقی نيست و هر پديده‌ی انسانی كه به عرفان نگاهی ژرف و عميق دارد را می‌توان حكمی و دارای حكمت خاص به خود به اصيل ترين معنای اين واژه دانست؛ چه هنر و صنعت و فلسفه و چه ديگر علوم انسانی.

۹. بسياری از مشايخ صوفيه و محققين از عرفا گفته‌اند صوفی و تصوف نيز همانند واژه‌ی الله اسم پروردگار احد، ريشه‌ی لغوی يا اشتقاقی ندارند، بلكه بر مبنای ارزش عددی حروف كه همان علم الحروف ( gematia   ) سنتهای عرفانی اسلامی و يهودی است ، واژه‌ی تصوف كاملاً منطبق با واژه‌ی حكمت الهی "الحكمة الهية" است. با اين ملاحظه‌ی علم الحروف نيز بازهم در پايان اين مقال می‌توان تأكيد كرد كه مقام حكمت همان مقامی است كه متعلق به عرفان است و عرفان واحد، ازلی، ثابت و الهی است.


پي نوشتها:

*كارشناس ارشد فلسفه و حكمت اسلامی(نگارنده)

۱. حكمت اشراق، سيد يدالله يزدان پناه، نگارش مهدی علی پور، ج۱، ص ۳۴ ، انتشارات سمت

۲. مجموعه مصنفات شيخ اشراق، تلويحات، ج۱، تصحيح هانری كربن، صص ۷۴ و ۷۳ ، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

۳. Intellect

۴. Reason

۵. البته فلسفه‌ی مشاء را نمی‌توان به تمامه فلسفه‌ی عامه خوان زيرا اگر به منابع اين فلسفه توجه كنيم در می‌يابيم كه بعد از انتساب كتاب اثولوجيای‌ فلوطين به ارسطو ، عناصر عرفانی وارد حكمت مشاء شده است و به آن صبغه‌ای نو افلاطونی و الهی بخشيده است هرچند كه اين گرايش كمرنگ باشد، به غير از آن زندگی زاهدانه و كتاب پراسرار فصوص الحكم منسوب به فارابی و سلوك ابن سينا در دو نمط پايانی اشارات و حكمت المشرقيين اين ادعای ما را تا حدودی پشتيبانی می‌كند. اما اين مطلب نياز به بررسی كامل و جامع دارد.

۶. مجموعه مصنفات شيخ اشراق، المشارع و المطارحات، ج۱، ص ۴۶۴

۷. سهروردی متذكر می‌شود كه اتفاقاً اين مطلب از هرمس الهرامسه (ادريس نبی) نيز نقل شده است كه وی گفته است كه معارف را از رب النوع انسان يا همان طباع تام انسان اخذ كرده است. ن.ك به: حكمت اشراق، ج۱، ص ۳۶

۸. Scientia Sacra

۹. گلشن حقيقت، دكتر سيد حسين نصر، ترجمه انشاالله رحمتی، ص ۳۹۹، انتشارات صوفيا

۱۰. Theosophy
۱۱. به نظر می‌رسد بهترين واژه برای ناميدن عرفان نظری در سنت اسلامی به زبان انگليسی واژه‌ی گنوسيس Gnosis   است بر خلاف واژه‌ی ميستي سيزم Mysticism   كه در سنت عرفان غربی و تجربيات عرفانی در سنت مسيحی كاربرد دارد و از آن استفاده می‌شود. و واژه‌ی تئوسوفی كه اول بار توسط هانری كربن برای اصطلاح حكمت الهی يا عرفان نظری استفاده شد، واژه ای معقول و مناسب است اما استاد نصر تذكر می‌دهد كه اين واژه توسط عده ای تحريف شده است. اين عده همان پيروان مادام هلنا پترونا بلاواتسكی در غرب جديدند كه تحت عنوان انجمن تئوسوفی و با تلفيق بدون تفكر متون عرفانی از سنتهای شرقی و غربی، مدعی رسيدن به حكمتی جهانی و ورای صور ظاهری اند. البته سخنان اين عده در نظر حكمای الهی، در عين گستردگی اطلاعات تنها تكه هايی نامرتبط از پازلي است كه هيچگاه كامل نمی‌شود و ارزشی ندارد. برای نقدی سنگين و كوبنده در مورد اين مكتب ر.ك به كتاب با ارزش حكيم رنه گنون با مشخصات زير :
 Theosophy History of a Pseudo-Religion, Hillsdale, NY Sophia Perennis,2003:

۱۲. گلشن حقيقت، ص ۴۳۰

Viewing all articles
Browse latest Browse all 454

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>