قسمت پانزدهم ساده نویسی مثنوی در باب خداوند ارواح را هنگام مرگ دریافت میکند.... ادامه داستان
حالت عارف بدون خواب هم چنین است . همانطوری که خداوند فرمود تصور میکنند که بیدار هستند در حالیکه خوابیده اند.
از وقایع روز و شب خوابیده اند و مانند قلم در پنجه خداوند هستند و خداوند هر گونه بخواهد با آنها رفتار میکند.
هر کسی انگشتانی که قلم را در دست گرفته است نبیند حرکت قلم را از قلم میداند.
مقداری از این حالت را مرد عارف دارد و خلق هم این حالت را در خواب ظاهری دارند.
روحشان در صحراهای معنوی پر میکشد و جان و جسمشان آسوده خواهد بود.
اما با آمدن سپر روز شب به پایان میرسد.
آنگاه هر روحی به تنش باز میگردد و هر تن حامل روح میگردد.
از صدایی روح به دام تن باز میگردد.
وقتی روز شروع شود نور آفتاب همه جا را فرا میگیرد.
شکافنده صبح مانند اسرافیل همه چیز را نمایان میکند.
روحهای شاد و خرم به سبوی تن باز میگردند و هر جسم دوباره حامل روح میشود.
جسمهای بدون روح مانند اسبهای بدون زین هستند و این راز خواب برادر مرگ است میباشد.
اما برای اینکه هنگام روز روحها به سوی جسم باز گردند بر پای روحها طنابی دراز است.
تا اینکه هنگام روز آنها را از چمنزار روحانی بکشد و جسم را بار آنها کند.
ای کاش مانند اصحاب کهف آن روح را حفظ میکردند مانند کشتی که نوح را حفظ کرد.
تا اینکه ضمیر و چشم و گوش از طوفان بیداری بیاساید.
چه بسیارند مانند اصحاب کهف در این زمان در جهان و ممکن است نزد تو باشند.
دوست و رفیق و هم صحبت تو هستند اما وقتی مهر غفلت بر چشم و گوش تو است حضورشان برای تو سودی ندارد.
بدان که این حجابها به چه علت است. علت این حجابها مهر خداوند بر چشمها و گوشها است.
حاشیه:
یاد خداوند در هر موقع خصوصا هنگام خوابیدن و بیدار شدن.
حالت عارف بدون خواب هم چنین است . همانطوری که خداوند فرمود تصور میکنند که بیدار هستند در حالیکه خوابیده اند.
از وقایع روز و شب خوابیده اند و مانند قلم در پنجه خداوند هستند و خداوند هر گونه بخواهد با آنها رفتار میکند.
هر کسی انگشتانی که قلم را در دست گرفته است نبیند حرکت قلم را از قلم میداند.
مقداری از این حالت را مرد عارف دارد و خلق هم این حالت را در خواب ظاهری دارند.
روحشان در صحراهای معنوی پر میکشد و جان و جسمشان آسوده خواهد بود.
اما با آمدن سپر روز شب به پایان میرسد.
آنگاه هر روحی به تنش باز میگردد و هر تن حامل روح میگردد.
از صدایی روح به دام تن باز میگردد.
وقتی روز شروع شود نور آفتاب همه جا را فرا میگیرد.
شکافنده صبح مانند اسرافیل همه چیز را نمایان میکند.
روحهای شاد و خرم به سبوی تن باز میگردند و هر جسم دوباره حامل روح میشود.
جسمهای بدون روح مانند اسبهای بدون زین هستند و این راز خواب برادر مرگ است میباشد.
اما برای اینکه هنگام روز روحها به سوی جسم باز گردند بر پای روحها طنابی دراز است.
تا اینکه هنگام روز آنها را از چمنزار روحانی بکشد و جسم را بار آنها کند.
ای کاش مانند اصحاب کهف آن روح را حفظ میکردند مانند کشتی که نوح را حفظ کرد.
تا اینکه ضمیر و چشم و گوش از طوفان بیداری بیاساید.
چه بسیارند مانند اصحاب کهف در این زمان در جهان و ممکن است نزد تو باشند.
دوست و رفیق و هم صحبت تو هستند اما وقتی مهر غفلت بر چشم و گوش تو است حضورشان برای تو سودی ندارد.
بدان که این حجابها به چه علت است. علت این حجابها مهر خداوند بر چشمها و گوشها است.
حاشیه:
یاد خداوند در هر موقع خصوصا هنگام خوابیدن و بیدار شدن.