ادامه از قسمت اول.......از چشم خانه عكس آن آينه - كه روشنايی اش اوست - ، با چنان مردمكی به هستی نگريستن ، پايان بخش بسياری ستيزه های بيهوده می شود كه همواره به ناامنی در گستره ايمان داران ِباور های گونه گون می انجاميده ، دشمنی ها بر می انگيخته و دشنه ها می آهيخته ؛ گفتارهای بيكار راهبرِ جستار های پيكار می شده اند و كشتزار دنيا را ، ميدان كارزار و بيداد می كرده اند ؛ جهانی كه می تواند پهنه مهربانی باشد ، جهانی كه اگر در ذره ذره آن هستی مطلق را ببينيم همه جا مقدّس می شود و قانون محبّت و حرمت نهادن جاری می گردد و همه حريم را پاس می دارند و هم آوا با سعدی ترانه بر می دارند كه :
به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
حق با شبستری است :
جهان چون زلف و خط و خال و ابروست كه هر چيزی به جای خويش نيكوست
شكوه و جلال خداوندی ما را تماشاگر جهانی كرده است همه جمال و زيبايی ؛ هر چيز همان است كه بايد باشد و همان جاست كه بايد باشد . از مردمك چشم هستی به هستی نگريستن ، پايان ِ مجادله ها و تعرضاتی است كه از سر خامی و بی خبری از " حق " رخ می دهد . چنين نگاهی جوينده اثبات و نفی نيست ، چشنده " وجود " است و پاس دارنده زندگی ؛ " زندگی " ! كه ناموس هستی است و آن قدر قدسی است كه هر آلودگی را می زدايد . كافی است كه انگوريان و عنبيان و ازوميان و استافيليان (۱) از اين دريچه بنگرند تا مراد خويش يابند و به جای رزم به بزم ِ آن چه بر سر آن پيكار می جُستند ، بنشينند . انديشه وحدت وجود هيچ ارمغانی كه نداشته باشد لااقل پايان بخش كژبينی ها و چشم دريدگی ها و گردن فرازی هايی است كه از غبار نيستی بر می خيزد و با هستی نسبتی ندارد .
اين نگرش می آموزدمان كه در دشت و دمن اين عالم ، مهمان ِ چوپان ساده دلی كه شويم پياله ای شير به مهر بنوشيم و به خشك انديشی ، درهّ ها را از پژواك نيايش صميمانه ی او تهی نكنيم .
از چشم حق نگريستن ما را به مهمان خانه ای می برد كه كدخدايش چنين می انديشد : « اگر از تركستان تا در ِ شام كسی را قدمی در سنگی آيد زيان ِآن مرا ست و از من است . تا در شام اندوهی در دلی است آن دل از آن من است » . (۲) اين نگاه ژرف انسانی است كه چنان صميميتی بر بود آدمی می گستراند كه به صميميّت خطاب ِ " بولحسنو " از حق می شنود (۳) حيرت اين وحدت ، باده سكر آوری است كه جهان را خم خانه می كند :
همه عالم چو يك خم خانه اوست دل ِ هر ذرّه ای پيمانه اوست
خرد مست و ملايك مست و جان مست هوا مست و زمين و آسمان مست
ملايك خورده صاف از كوزه پاك به جرعه ريخته دُردی برين خاك
عناصر گشته زان يك جرعه سر خوش فتاده گه در آب و گه در آتش
ز بوی جرعه ای كافتاده در خاك بر آمد آدمی تا شد بر ا فلاك
نگارنده :محمود خليلی
به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
حق با شبستری است :
جهان چون زلف و خط و خال و ابروست كه هر چيزی به جای خويش نيكوست
شكوه و جلال خداوندی ما را تماشاگر جهانی كرده است همه جمال و زيبايی ؛ هر چيز همان است كه بايد باشد و همان جاست كه بايد باشد . از مردمك چشم هستی به هستی نگريستن ، پايان ِ مجادله ها و تعرضاتی است كه از سر خامی و بی خبری از " حق " رخ می دهد . چنين نگاهی جوينده اثبات و نفی نيست ، چشنده " وجود " است و پاس دارنده زندگی ؛ " زندگی " ! كه ناموس هستی است و آن قدر قدسی است كه هر آلودگی را می زدايد . كافی است كه انگوريان و عنبيان و ازوميان و استافيليان (۱) از اين دريچه بنگرند تا مراد خويش يابند و به جای رزم به بزم ِ آن چه بر سر آن پيكار می جُستند ، بنشينند . انديشه وحدت وجود هيچ ارمغانی كه نداشته باشد لااقل پايان بخش كژبينی ها و چشم دريدگی ها و گردن فرازی هايی است كه از غبار نيستی بر می خيزد و با هستی نسبتی ندارد .
اين نگرش می آموزدمان كه در دشت و دمن اين عالم ، مهمان ِ چوپان ساده دلی كه شويم پياله ای شير به مهر بنوشيم و به خشك انديشی ، درهّ ها را از پژواك نيايش صميمانه ی او تهی نكنيم .
از چشم حق نگريستن ما را به مهمان خانه ای می برد كه كدخدايش چنين می انديشد : « اگر از تركستان تا در ِ شام كسی را قدمی در سنگی آيد زيان ِآن مرا ست و از من است . تا در شام اندوهی در دلی است آن دل از آن من است » . (۲) اين نگاه ژرف انسانی است كه چنان صميميتی بر بود آدمی می گستراند كه به صميميّت خطاب ِ " بولحسنو " از حق می شنود (۳) حيرت اين وحدت ، باده سكر آوری است كه جهان را خم خانه می كند :
همه عالم چو يك خم خانه اوست دل ِ هر ذرّه ای پيمانه اوست
خرد مست و ملايك مست و جان مست هوا مست و زمين و آسمان مست
ملايك خورده صاف از كوزه پاك به جرعه ريخته دُردی برين خاك
عناصر گشته زان يك جرعه سر خوش فتاده گه در آب و گه در آتش
ز بوی جرعه ای كافتاده در خاك بر آمد آدمی تا شد بر ا فلاك
نگارنده :محمود خليلی
توضیح عکس: آرامگاه شیخ محمود شبستری در شهرستان شبستر در استان آذربایجان شرقی