... و چون به مضمون هُنالَک الوَلایةُ لِلهِ الحَق از شخص هیچ تصرّف و تسلّط در این مقام نیست بولایت او را مینامند، یعنی ولایت جزئیه؛ و چون تمام مدارک و قوی در اینمقام در پشت سر افتاده است که هیچ استشعار به آنها نیست مگر قوّۀ سامعه که اگر فی الجمله صحو و التفاتی در اینمقام برای سالک باشد سامعه از بابت قوّۀ تجرّدش همراهی می کند و آواز ملک را میشنود و این مقام را به مقام تحدیث و صاحب این مقام را به امام و ولیّ و مُحَدِّث تعبیر می کنند.
و سفر ثالث سیر بالحق فی الحق است که سیر کردن است در اسماء و صفات حق بدون ذاتی برای سالک و بدون اثری از او و سالک در این سفر اگر چه غرق لذّت است بدون ذاتی برای مستلذ و غرق راحت بدون مستریح لکن از او تکمیل غیر نیاید و دست غیر را نتواند بگیرد و از غرقاب نجات دهد و اگر لطف حق شامل و فضل او حامل شود او را از دریای وحدت ثانیاً به ساحل کثرت کشاند ابتدای سفر رابع او، او را شود و در این برگشت برای او حالات عدیده حاصل شود، زیرا که در این برگشت در اوّل امر فی الجمله التفات بوجود خود از برای او حاصل میشود بدون التفات بقوی و مدارک و اعضا و جوارح و در این حال از بابت قوّت تجرّد سامعه و قوّت تبعیّه او برای نفس انسان ملکوتیّت مییابد مثل حالتی که در آخر سفر ثالث برای انسان است و آواز ملک را میشنود در خواب یا در واقعه که مثل خواب است لکن چون به مدارک دیگر هنوز بعد از رجوع مستشعر نیست مَلَک را نمی بیند، نه در خواب و نه در بیداری و نه بوی ملکوتیین را استشمام کند و همچنین سایر مدارک از درک ملائکه محروم باشند و این مثل آخر سفر ثانی مقام امامّت جزئیه و ولایت جزئیه است که روح نبوّت و رسالت است و چون در این مقام کلام ملک را میتواند بشنود او را محدّث گویند.
و اگر اندک در رجوع خود بکثرات پیشتر رود بحیثیتیکه سایر مدارک باطنه را بنور ملکوت درگرفته سازد ملک را در خواب بیند و چون مدارک ظاهره را بنور ملکوت مستنیر نساخته ملک را در بیداری نه بیند لکن چون سامعه قوّه تجرّد دارد در خواب و بیداری بشنود آواز ملک را و اگر قدری پیشتر رود به حیثیتی که مدارک ظاهره را هم ملکوتیت بخشد در خواب و بیداری ملک را بیند و آواز ملک را شنود و استشمام رایحۀ آنها کند و غذای آنها را به ذایقه ادراک کند و مسّ مَلَک بلامسه نماید؛ و اوّل محدّث و امام و ولیّ است و ثانی نبی و ثالث رسول است که علاوه بر اینکه دربارۀ خود احکام خود را از ملک استماع میکند احکام خلق را هم استماع میکند و علاوه بر اینکه خبر داده شده است از جانب خداوند دربارۀ خود خبر دهنده هم هست خلق را از جانب خدای تعالی شأنه العزیز.پس امام به امامّت جزئیه و محدّث و ولی بولایت جزئیه آنکس است که آواز ملک را بشنود ولکن رؤیت ملک را نتواند – نه در خواب و نه در بیداری – زیرا که مدارک ظاهره و باطنه هیچیک را در گرفته به نور ملکوت ندارد و سامعه از باب قوّت تبعیت و قوّه تجرّد در همین مقام همراهی کند و از ملک استماع کند.
و نبی آنکس است که آواز ملک را بشنود و ملک را در خواب ببیند امّا در بیداری نبیند، چونکه مدارک ظاهره او بنور ملکوت در گرفته نیست و از این جهت در بیداری ممکن ندارد که ملک را رؤیت کند و در خواب به مدارک باطنه رؤیت ملک تواند. و رسول کسی است که آواز ملک را شنود و رؤیت ملک را در خواب و بیداری تواند کند، چونکه مدارک ظاهره و باطنه او بنور ملکوت مستنیر شده و ملکوتیت از برای آنها حاصل شده و هر رسولی نبی است و هر نبیی ولی بغیر عکس. و رسول کسی است که ظاهر و باطن را بنور الهی مستنیر و صفات الهی را بظاهر از باطن سرایت داده باشد که تواند بگوید : مَن رَآنی فَقَد رَأَی الحَقَّ، و کسی است که دربارۀ او صادق آید : یُذَکِّرُکُمُ اللهُ رُؤیَتَهُ. و نبی کسی است که باطن او بنور حق مستنیر شده و سرایت به ظاهر نکرده باشد. و ولی من حیث الولایه کسی است که اثر صفات الهی نه به ظاهر و نه به باطن سرایت کرده باشد لکن این مسئله باید دانسته شود که اینکه گفتیم به ملاحظۀ حیثیت رسالت و نبوّت و ولایت است و الّا صاحب ولایت از حیثیت خلافت نبوّت و رسالت اگر خلافت داشته باشد تمام احکام رسول و نبی بر او جاری و از این حیثیت ملک را در خواب و بیداری می بیند و آواز ملک را در خواب و بیداری میشنود چنانکه از ائمّۀ ما صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین مشهور و در اخبار بسیار مسطور که ملک و جنّ را میدیدند. و از آنچه گذشت فرق میانۀ رسالت و نبوّت و ولایت و رسول و نبی و ولیّ مستفاد میشود.
و سفر ثالث سیر بالحق فی الحق است که سیر کردن است در اسماء و صفات حق بدون ذاتی برای سالک و بدون اثری از او و سالک در این سفر اگر چه غرق لذّت است بدون ذاتی برای مستلذ و غرق راحت بدون مستریح لکن از او تکمیل غیر نیاید و دست غیر را نتواند بگیرد و از غرقاب نجات دهد و اگر لطف حق شامل و فضل او حامل شود او را از دریای وحدت ثانیاً به ساحل کثرت کشاند ابتدای سفر رابع او، او را شود و در این برگشت برای او حالات عدیده حاصل شود، زیرا که در این برگشت در اوّل امر فی الجمله التفات بوجود خود از برای او حاصل میشود بدون التفات بقوی و مدارک و اعضا و جوارح و در این حال از بابت قوّت تجرّد سامعه و قوّت تبعیّه او برای نفس انسان ملکوتیّت مییابد مثل حالتی که در آخر سفر ثالث برای انسان است و آواز ملک را میشنود در خواب یا در واقعه که مثل خواب است لکن چون به مدارک دیگر هنوز بعد از رجوع مستشعر نیست مَلَک را نمی بیند، نه در خواب و نه در بیداری و نه بوی ملکوتیین را استشمام کند و همچنین سایر مدارک از درک ملائکه محروم باشند و این مثل آخر سفر ثانی مقام امامّت جزئیه و ولایت جزئیه است که روح نبوّت و رسالت است و چون در این مقام کلام ملک را میتواند بشنود او را محدّث گویند.
و اگر اندک در رجوع خود بکثرات پیشتر رود بحیثیتیکه سایر مدارک باطنه را بنور ملکوت درگرفته سازد ملک را در خواب بیند و چون مدارک ظاهره را بنور ملکوت مستنیر نساخته ملک را در بیداری نه بیند لکن چون سامعه قوّه تجرّد دارد در خواب و بیداری بشنود آواز ملک را و اگر قدری پیشتر رود به حیثیتی که مدارک ظاهره را هم ملکوتیت بخشد در خواب و بیداری ملک را بیند و آواز ملک را شنود و استشمام رایحۀ آنها کند و غذای آنها را به ذایقه ادراک کند و مسّ مَلَک بلامسه نماید؛ و اوّل محدّث و امام و ولیّ است و ثانی نبی و ثالث رسول است که علاوه بر اینکه دربارۀ خود احکام خود را از ملک استماع میکند احکام خلق را هم استماع میکند و علاوه بر اینکه خبر داده شده است از جانب خداوند دربارۀ خود خبر دهنده هم هست خلق را از جانب خدای تعالی شأنه العزیز.پس امام به امامّت جزئیه و محدّث و ولی بولایت جزئیه آنکس است که آواز ملک را بشنود ولکن رؤیت ملک را نتواند – نه در خواب و نه در بیداری – زیرا که مدارک ظاهره و باطنه هیچیک را در گرفته به نور ملکوت ندارد و سامعه از باب قوّت تبعیت و قوّه تجرّد در همین مقام همراهی کند و از ملک استماع کند.
و نبی آنکس است که آواز ملک را بشنود و ملک را در خواب ببیند امّا در بیداری نبیند، چونکه مدارک ظاهره او بنور ملکوت در گرفته نیست و از این جهت در بیداری ممکن ندارد که ملک را رؤیت کند و در خواب به مدارک باطنه رؤیت ملک تواند. و رسول کسی است که آواز ملک را شنود و رؤیت ملک را در خواب و بیداری تواند کند، چونکه مدارک ظاهره و باطنه او بنور ملکوت مستنیر شده و ملکوتیت از برای آنها حاصل شده و هر رسولی نبی است و هر نبیی ولی بغیر عکس. و رسول کسی است که ظاهر و باطن را بنور الهی مستنیر و صفات الهی را بظاهر از باطن سرایت داده باشد که تواند بگوید : مَن رَآنی فَقَد رَأَی الحَقَّ، و کسی است که دربارۀ او صادق آید : یُذَکِّرُکُمُ اللهُ رُؤیَتَهُ. و نبی کسی است که باطن او بنور حق مستنیر شده و سرایت به ظاهر نکرده باشد. و ولی من حیث الولایه کسی است که اثر صفات الهی نه به ظاهر و نه به باطن سرایت کرده باشد لکن این مسئله باید دانسته شود که اینکه گفتیم به ملاحظۀ حیثیت رسالت و نبوّت و ولایت است و الّا صاحب ولایت از حیثیت خلافت نبوّت و رسالت اگر خلافت داشته باشد تمام احکام رسول و نبی بر او جاری و از این حیثیت ملک را در خواب و بیداری می بیند و آواز ملک را در خواب و بیداری میشنود چنانکه از ائمّۀ ما صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین مشهور و در اخبار بسیار مسطور که ملک و جنّ را میدیدند. و از آنچه گذشت فرق میانۀ رسالت و نبوّت و ولایت و رسول و نبی و ولیّ مستفاد میشود.
پایان باب سوم