Quantcast
Channel: هفت وادی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 454

ماهیت و وحدت وجود و تضاد موجود در کیش زرتشت و عرفان اسلامی

$
0
0
دکتر حشمت الله ریاضی - در مورد اصالت وجود یا ماهیت٬ بحث‎های فلسفی بسیار شده ولی در نزد عرفا مطلب روشن است. زیرا روش شهودی که خاص صوفیه و عرفای هر آیین است گذر از مرحله‎ی نمود است و رسیدن به بود و از بود ظهوری مجرد تا بود حقیقتی مجرد و به تعبیر دیگر گذر از ماهیت‎ها که امور اعتباری و تصویری ومثالی و عکوس هستند ورود به وجود محض که همه‎ی هستی ظهور و نمود آن می‎باشد و لذا صرفیت وجود و اصالت و وحدت وجود به نظر عرفا امری شهودی و عینی است، و احتیاج به استدلال ندارد. “آفتاب آمد دلیل آفتاب” و از آن‎جا که وحدت‎نگری لازمه‎اش اين است كه از واحد جز واحد صادر نگردد، پس وجود ثانوی نیز باید واحد متکثرنما باشد و این تکثر نمایی وابسته به دید است که در اصل وجود و مراتب نازله وجود تعیّن‎پذیری وجودی است و در وجود وحدت دارد پس می‎توان گفت در اصل وجود نه ثنویتی است و نه تثلیث و نه چندگانگی دیگر، در ظهور كه ماهیتی است در آینه دل کثیر مي‌نمايد.

در آیین زرتشت وجود مخفی و واجب الوجود يکی است که اهورا مزدا است اما جلوه‎اش از عالم مشیت در ظهور فعلی دوگانه است و این موضوعی است که در بیش‎تر جهان‎بینی‎ها مشاهده می‎شود. در یسنای ۱۳۰ آمده است : 
 
• اینک برای کسانی‎که خواستار شنیدن می‎باشند سخنی می‎گویم. مرد دانایی که طالب سعادت و بهشت است باید پیش از همه از روی راستی به این سرودهای ستایش اهورا و نیایش و هوش گوش فرا دهد و آن‎را به خاطر بسپارد.
 
• به سخنان گوش فرا دهید. با اندیشه‎ی روشن به آن بنگرید و میان این دو آیین (حق و باطل، راستی و دروغ، وجود و عدم) خودتان تمییز دهید پیش از آن‎که روز واپسین فرا رسد هرکس به‎شخصه دین خود اختیار کند بشود که در سرانجام کامروا گردیم.
آن دو گوهر همزادی که از آغاز در عالم تصور و معنی ظهور نموده که یکی از آن نیکی در اندیشه و گفتار و کردار و دیگری از آن بدی است در اندیشه و گفتار و کردار، از میان این دو مرد دانا باید نیک را برگزیند نه زشت را.

• هنگامی که این دو گوهر به هم رسیدند زندگانی و مرگ پدید آمدند و سرانجام دروغ‎پرستان را به دوزخ بردند و پیروان زرتشت داخل بهشت می‎گردند البته این‎جا مقصود از زندگانی حيات طیبه و زندگی نورانی و ایمانی است و مرگ اشاره به مرگ دل و مرگ جوهره انسانی و خرد پاک می‎باشد که موجب ظلمت درون می‎گردد و شیطان یا اهریمن یا نفس ... میرایی دل است. در آشتودگان یسنا ۴۵ می‎گوید : من می‎خواهم سخن بدارم. اکنون گوش فرا دهید و بشنوید ای کسانی که از دور و نزدیک برای آگاه شدن آمده‎اید. اینک همه‎تان متوجه باشید و این نکته را به خاطر بسپارید که حق در تجلی است؛ نکند که آموزگار بدخواه و طرفدار دروغ با زبان خویش دروغین نشر کند و حیات جهان دیگر را تباه سازد.

از مجموعه‎ی گفتار زرتشت در این مورد که بسیار است (به قول سرگرد اورنگ  صفحه ۲۰۸ کتاب یکتا‌پرستی در ایران باستان) این نتیجه به‎دست می‎آید که هرکه از نیروی اولی یعنی سپنتا مینو تبعیت نماید با عالم قدس اهورا مزدا ارتباط پیدا می‎کند و هرلحظه فیض خدا بر او می‎تابد و مانند آفتاب از عالم بالا بر زمین نور می‎دهد. این صفات کمالیه از عالم بشریت تا منبع نور و مرکز کلّ ... مراتبی دارد که هرکدام از آن‎ها به اسمی موسوم است و مراحل مهم آن مقام و مرتبه‎ی امشاسپندان است که از وهومن شروع می‎شود و به خرداد و امرداد که کمال و جاودانگی است می‎رسد و سرانجام روح پاکش به مرکز کل می‎رسد و به قول عرفا فنا فی الله می‎شود. پس سپنتا مینو (خرد نیک) یا گوهر اولی به‎طور کلی شامل این مراتب است که ابتدای آن در عالم بشریت و انتهای آن در مبداء آفتاب الوهیت است نام این مقامات ترقی و پرش صعودی عبارت است از : اندیشه و گفتار و کردار نیک، راستی و درستی، تقوی و تقدس، آموزگار دینی، روح آسمانی، فرشته‎ی رحمت. فیض اهورا مزدا، خرد مقدس، مقام الوهیت و در کل می‎توان گفت از اهورا به سپنتا مینو و سیر نزولی آن تا انسان و سپس بازگشت از همه مراحل و مراتب به اهورا (انا لله و انا الیه راجعون) اساس عرفان ایرانی است. (زرتشتی و اسلامی)

در مورد سپنتا مینو و انگر مینو می‎توان نتایج زیر را مطرح نمود :
    •  سپنتا مینو عقل اول و مقام آدم خلیفه الله و انگره مینو نفس اول و مقام شیطان است.
    •  سپنتا مینو فیض اقدس و نور اسپهبدیه و انگره مینو مقام نفس و شيطان است.
    • سپنتا مینو آدم و انگره مینو شیطان است ولی همان‎طور که هر خیری به خدا نسبت داده می‎شود و نه به آدم و هر شری به شیطان نسبت داده می‎شود نه به خدا،  لذا از جهت ادب در نیایش همه‎ی خیر و نیکی را به‎جای ارتباط به عقل و خرد مقدس که حقیقت انسان است (اول ما خلق الله العقل) به خود خالق عقل نسبت داده شده ولی اعمال زشت را به خود و نفس خود که در همه‎ی ادیان و به‎ویژه در آیات بسیاری در قرآن کاملاً معلوم است.

    •  سپنتا مینو نیروی حیات و انگره مینو نیروی مرگ (آنتی تز) باشد که با نگرش در عالم موجودات این تضاد و تزاحم کاملاً دیده می‎شود و آیات قرآن نیز آن‎ را تایید می‎کند که می‎فرماید : «و خلقنا کل شیء زوجین» مثبت و منفی، مذکر و مونث، و درخت سبز آتش شدن و همه و همه گویای آن است که عالم ماهیات و ممکن الوجود بر پایه‎ی اضداد استوار است ولی عالم وجود که وجود صرف باشد فقط یگانگی است.

ظاهرش ضد و به باطن وحدت است وحدت اندر وحدت اندر وحدت است لذا مسئله دیالکتیک ضمن آن که باطل نیست تنها در عالم نمود و ماهیات عالم مادی وجود دارد و با اصل وحدت وجود که یگانگی خدا باشد هیچ منافاتی ندارد. زیرا حرکت جوهریه هستی جز برطبق قانون تضاد و عشق و حرکت تحقق نمی‎یابد.

دوگانگی صرفاً مربوط به انسان باشد و در عالم بیرون از انسان حتی در ماهیات اعتباری و عالم امکان وحدت صرف است و تعیّن‎ها امری نسبی و اعتباری و وابسته به انسان و قضاوت خودی و بشری می‎باشد و سپنتا مینو نیروی ایمان، عرفان، خداشناسی، بصیرت، روح ملکوتی، قوه لاهوتی، فیض الهی، قانون ایزدی، نور دل، حیات طیبه‎ی جاودانی، خداگونگی انسان، بار امانت، اصل ولایت الهی در درون خلیفه الهی انسان، مقام مظهریت، فرشته‎خویی فیض روح القدس، مقام روح، آتمن و نیروانا و در مقابل انگره مینو شیطانیت و ابلیسی است و نفس و ضلالت و کفر و شرک روح حیوانی، عالم طبع و نفس و غیره باشد.

چون بزرگترین مسئله‎ای که موجب شده عده‎ای آیین توحیدی زرتشت را شرک بدانند همین مسئله است و لازم به نظر می‎رسد که این دروغ عظیم را کاملاً بشکافیم و خورشید توحید را از لابه‎لای گفتار مشابه که هیچ‎کس در توحیدی بودن آن شک ندارد عرضه داریم :
کلیه آیاتی که در مورد ابلیس و شیطان در قرآن آمده که حدود ۱۰۰ آیه می‎باشد و مخلوق بودن و به اذن خدا اغواگری کردن و ضعیف بودن مکر او و توانایی انسان به مقابله با آن و آیات مربوط به خلقت آدم و رویارویی ابلیس و آدم و سیر مدام این رویارویی نشان می‎دهد كه با نگرش زرتشتي مطابقت دارد این جهان‎بینی خاص آیین زرتشت نیست بلکه همه‎ی پیامبران چنین شهود کرده‎اند. و یقیناً می‎توان گفت ابلیس همان انگره مینوی خلقت و شیطان یقیناً انگره مینو در انسان است زیرا طرح ابلیس مقابل آدم یعنی طرح آدم در عالم مجردات لذا آدم صورت کلیه عقل و خیر و ابلیس نیز همان صورت کلیّه و شر است ولی در مرتبه‎ی نازله انسان‎ها مظهر هردو هستند و تضاد انسان به علت مظهریت دو نیروی مجرده است در عالم خلق و لذا می‎توان از آن به شر و از این به خیر و از آن به ظلمات و از این به نور و از آن به عالم کثرت مادی و از این به وحدت الهی و ... تعبير کرد.

اما بیان عرفا در این‎باره به قدری است که می‎توان چند کتاب را فقط به این دو گوهر هستی اختصاص داد. فقط برای نمونه چند مورد می‎آوریم :
ناصر خسرو علوی می‎گوید :

آدمیزاده طرفه معجونی است
از فرشته سرشته وز حیوان
گر کند میل این بود پس از این
ور کند میل آن بود به از آن

مولانا جنگ اضداد را در عالم کبیر و صغیر مطرح کرده، می‎فرماید :

این جهان جنگ است كل چون بنگری
ذره با ذره چو دین با کافری
آن یکی ذرّه همی پرّد به چپ
وان دگر سوی یمين اندر طلب
جنگ طبعی، جنگ فعلی، جنگ قول
در میان جزوها حربی است هول
این جهان زین جنگ قائم می‎بود
در عناصر درنگر تا حل شود
چار عنصر چهار استون قوی است
که برایشان سقف دنيا مستوی است
هر ستونی اشکننده آن دگر
استن آب اشکننده هر شرر
پس بنای خلق بر اضداد بود
لاجرم ما جنگی‌ايم از ضر و سود
هست احوالم خلاف یکدیگر
هریکی با هم مخالف در اثر
موج لشگرهای احوالم ببین
هریکی با دیگران در جنگ و کین

و باز می‎گوید :

ضد اندر ضد پنهان مندرج
آتش اندر آب سوزان مندرج
در عدم پنهان شده موجودی‎ای
در سرشت ساجدی مسجودی‎ای

و در جای دیگر در تفسیر حدیث نبوی می‎فرماید :

در حدیث آمد که یزدان مجید
خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گُُره را جمله عقل و علم و جود
آن فرشته است و نداند جز سجود
نيست اندر عنصرش حرص و هوا
نور مطلق زنده از عشق خدا
یک گروه دیگر از دانش تهی
همچو حیوان در علف از فربهی
او نبیند جز که اصطبل و علف
از شقاوت غافل است و از شرف
اين سوم هست آدمیزاد و بشر
 نيم او ز افرشته و نیمش ز خر
نیم خر خود مایل سفلی بود
نیم دیگر مایل علوی شود
]تا کدامین غالب آید در نبرد
زین دو خانه تا کدامین برد نرد
عقل اگر غالب شود پس شد فزون
از فرشته این بشر در آزمون[
آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب
وین بشر با دو مخالف در عذاب

غیر از حدیث فوق که مولانا شرح فرموده در موارد بسیار دیگر باز از تضاد دو گوهر هستی سخن رفته است. علی(ع) نیز در مورد تضاد عالم واقع و خارج سخن نغز دارد که می‎فرماید:

«از تضادی که بین موجودات برقرار کرده است دانسته می‎شود که برای او ضدی نمی‎باشد. از مقارنه‎ای که بین ایشان ایجاد کرده است شناخته نمی‎شود که وی قرینی ندارد. میان نور و ظلمت وضوح و ابهام و خشکی ونم، گرما و سرما تضاد برقرار ساخته است.
بین طبیعت‎های دشمن و متضاد الفت انداخته و بیگانه‎ها را به هم پیوند کرده است. دورهـا را به یکدیگر نزدیـک و نزدیـک‎ها را از یکدیگر دور ساخته است.»

 ابن‌ خلدون می‎گوید : کشمکش یک پایه‎ی اساسی زندگی انسان‎ها و یک عنصر اصلی در بشر است.
ملاصدرا در اسفار جلد ۲ صفحه ۱۱۷ می‎گوید : اگر تضاد نبود ادامه‎ی فیض از خدای بخشنده صورت نمی‎گرفت. پس اقتضاهای متضاد در ماده موجب تغییر و تبدیل و سیر از قوه به فعل و از نقص به کمال و خلع و لبس مدام و شدن‎های متوالی است و لذا قرآن کریم در سوره‎ی آل عمران آیه ۲۶ فرموده است : «یولج الیل فی النهار و یولج النهار فی الیل و یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی ...»

سقراط می‎گوید : ما می‎نگریم که در جهان همواره ضدها از یکدیگر متولد می‎شوند و به این دلیل باید از مرگ یک زندگی به‎وجود آید والا قاعده‎ی عمومی طبیعت نقض می‎گردد.

هگل فیلسوف آلمانی که اصل تضاد را در دنیای کنونی و سیستم دیالکتیک بدو نسبت داده‎اند. می‎گوید : هر تصوری از فکر و یا از اشیاء و هر تصور وضعی در عالم به‎شدت به‌سوی ضد خود کشیده می‎شود بعد با آن متحد شده یک کل برتر و مقدس تشکیل می‎دهد.

هر وضع و اثری مستلزم یک نقیض و ضدی است که تطور یابد آن دو را آشتی داده به وحدت مبدل سازد  و می‎دانیم که منطق دیالکتیک تا آن جا که به اصل حرکت و اصل تضاد و اصل پیوستگی اجزاء طبیعت مربوط می‎شود هر عقل سلیمی می‎پذیرد ولی در عالم وجود جز وحدت جوهری چه چیزی دیده می‎شود و لذا هر عقیده‎ای که معتقد به وحدت وجود و تضاد و تقابل ماهیات نباشد به نظر نگارنده صحیح به‎نظر نمی‎رسد.

Viewing all articles
Browse latest Browse all 454

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>