قسمت بیست و یکم از آسان نویسی مثنوی ......
مانند شاه وزیر هم نادان و غافل بود و با قضا و قدر الهی جنگ داشت.
همگی در مقابل آن زنده جاوید و خداوند واحد و بینا و ازلی و ا بدی بیچاره هستند.
با چنان خدایی که از توانایی خود از هیچ صدها عالم بوجود آورد.
در نظرت صدها عالم پیدا خواهد شد اگر چشم تو بینا گردد.
اگر پیش چشمانت جهان بزرگ و بی نهایت است. در مقابل قدرت خداوند ذرهای در میدان است.
در این جهان جانهای شما زندانی است بدان طرف بشتابید که صحرای شما است.
این جهان محدود و آن جهان نا محدود است صورت ظاهری سد راه باطن است.
حضرت موسی (ع) با یک عصا هزاران نیزه فرعون را شکست.
حضرت عیسی (ع) با دم خود شفا بخش بود و در مقابل او طبابت هزاران نفر مانند جالینوس هیچ بود.
حضرت محمد (ع) که معجزهاش قرآن مجید است با وجود بی سوادی کتابش بهتر از صد هزار شعر است.
در مقابل چنین خداوند نیرومندی هر کسی مثل خسی (موجود نا چیزی) باید بمیرد.
چه بسیار دلهای شجاع را که خداوند بر انگیخت و انسانهایی زیرک را به دام انداخت.
تقویت حافظه و فهم و شعور فایدهای ندارد و فضل شاه جز شکنجه نیست.
چه بسیار محققان جستجوگر که تبدیل به خیال اندیشان ابله و احمق شدند.
گاو برای استفاده تو آفریده شده و خاک برای این آفریده شده که گیاهان در آن رشد کنند. طلا و نقره چیزی نیست که تو را مشغول خود کندزیرا صورت ظاهر است.
این خانه و باغ تو زندان تو است و مال و منال تو بلای جان تو است.
آن گروهی که خداوند صورت آنها را مبدل کرد صورت ظاهرشان را عوض کرد.
چون یک زنی که در اثر زناکاری رویش زرد شد و خداوند صورت او را تبدیل کرد و ستاره زهره در آسمان شد.
ای مرد گمراه خداوند جنس موئنثی را تبدیل به ستاره زهره کرد و برای خدا تبدیل خاک و گل بسیار آسان تر است.
روح تو را بسوی بالا میبرد و تن تو را به سوی پایین آورد (آب و گل دنیا)
خودت را به علت پستی مبدل کردی از آن وجودی که بسیار بر تر از عقول بشری بود.
پس بدتر از این تبدیل شدن چیست در مقابل آن تبدیل این بسیار پست است.
همت در آخور دنیا بستی و آدمی که بر او سجده واجب شد نشناختی.
ای انسان ن خلاف تو زده آدم هستی تا به کیه پستی را شرف میدانی.
چه قدر به فکر جهان گشایی هستی و میخواهی تولید مثل کنی.
اگر دنیا پر از برف شود کسی که میچرخد همگی را از یک نظر میگذارند.
پستی او و پستی صد هزاران نفر مانند او را خداوند با یک جرقه نیست میکند.
آن خیال را حکمت میکند و زهر را شربت میکند.
در خرابیها گنج پنهان میکند و گل به خارها جان میبخشد.
ظن را به یقین و کین را به مهر تندیل میکند.
حضرت ابراهیم (ع) را در آ تش حفظ میکند ترس را امان روح میکند.
از سبب ساختن خداوند سودایی شدم و از سبب سوزیش متحیر شدم.
همگی در مقابل آن زنده جاوید و خداوند واحد و بینا و ازلی و ا بدی بیچاره هستند.
با چنان خدایی که از توانایی خود از هیچ صدها عالم بوجود آورد.
در نظرت صدها عالم پیدا خواهد شد اگر چشم تو بینا گردد.
اگر پیش چشمانت جهان بزرگ و بی نهایت است. در مقابل قدرت خداوند ذرهای در میدان است.
در این جهان جانهای شما زندانی است بدان طرف بشتابید که صحرای شما است.
این جهان محدود و آن جهان نا محدود است صورت ظاهری سد راه باطن است.
حضرت موسی (ع) با یک عصا هزاران نیزه فرعون را شکست.
حضرت عیسی (ع) با دم خود شفا بخش بود و در مقابل او طبابت هزاران نفر مانند جالینوس هیچ بود.
حضرت محمد (ع) که معجزهاش قرآن مجید است با وجود بی سوادی کتابش بهتر از صد هزار شعر است.
در مقابل چنین خداوند نیرومندی هر کسی مثل خسی (موجود نا چیزی) باید بمیرد.
چه بسیار دلهای شجاع را که خداوند بر انگیخت و انسانهایی زیرک را به دام انداخت.
تقویت حافظه و فهم و شعور فایدهای ندارد و فضل شاه جز شکنجه نیست.
چه بسیار محققان جستجوگر که تبدیل به خیال اندیشان ابله و احمق شدند.
گاو برای استفاده تو آفریده شده و خاک برای این آفریده شده که گیاهان در آن رشد کنند. طلا و نقره چیزی نیست که تو را مشغول خود کندزیرا صورت ظاهر است.
این خانه و باغ تو زندان تو است و مال و منال تو بلای جان تو است.
آن گروهی که خداوند صورت آنها را مبدل کرد صورت ظاهرشان را عوض کرد.
چون یک زنی که در اثر زناکاری رویش زرد شد و خداوند صورت او را تبدیل کرد و ستاره زهره در آسمان شد.
ای مرد گمراه خداوند جنس موئنثی را تبدیل به ستاره زهره کرد و برای خدا تبدیل خاک و گل بسیار آسان تر است.
روح تو را بسوی بالا میبرد و تن تو را به سوی پایین آورد (آب و گل دنیا)
خودت را به علت پستی مبدل کردی از آن وجودی که بسیار بر تر از عقول بشری بود.
پس بدتر از این تبدیل شدن چیست در مقابل آن تبدیل این بسیار پست است.
همت در آخور دنیا بستی و آدمی که بر او سجده واجب شد نشناختی.
ای انسان ن خلاف تو زده آدم هستی تا به کیه پستی را شرف میدانی.
چه قدر به فکر جهان گشایی هستی و میخواهی تولید مثل کنی.
اگر دنیا پر از برف شود کسی که میچرخد همگی را از یک نظر میگذارند.
پستی او و پستی صد هزاران نفر مانند او را خداوند با یک جرقه نیست میکند.
آن خیال را حکمت میکند و زهر را شربت میکند.
در خرابیها گنج پنهان میکند و گل به خارها جان میبخشد.
ظن را به یقین و کین را به مهر تندیل میکند.
حضرت ابراهیم (ع) را در آ تش حفظ میکند ترس را امان روح میکند.
از سبب ساختن خداوند سودایی شدم و از سبب سوزیش متحیر شدم.