قسمت نوزدهم از آسان نویسی مثنوی ......
به نام هر یک از امرا نامهای نوشت ولی هر نامه با دیگری فرق داشت.
در یکی مرقوم کرده بود که سختی کشیدن و گرسنگی پایه توبه و شرط بازگشت است.
در نامهای مینویسد که سختی کشیدن فایدهای ندارد. در این راه اخلاص جز بخشش نیست.
در نامهای دیگر میگوید که گرسنگی تو در مقابل خداوند شرک است.
به جز توکل به خداوند و تسلیم امر او شدن در غم و شادی همه چیز دام تزویر است.
در نامهای دیگر میگوید که خدمت کردن واجب است و اگر غیر از این باشد هر فکری که بکنی در درگاه خداوند تهمت است.
در نامهای دیگر گفته است که امرها و نهیها نشانه ضعف و زبونی انسان است و برای انجام دادن نیست.
تا اینکه ضعف خودمان را در انجام آنها ببینیم و پی به قدرت خداوند بریم.
در نامهای دیگر میگوید که ضعف خودت را مبین که آن کفر است.
متوجه قدرت خودت باش که از جانب خداوند است. و قدرت خودت را نعمتی دان از جانب خداوند.
در نامهای دیگر میگوید که از ضعف و قدرت خود بگذار چون هر چیز که تو را به خود مشغول کند بت است.
در نامهای دیگر گفته است که شمع وارستگی از دنیا را مکش چون این شمع روشن کننده جمع است.
اگر فکر و خیال را کنار بگذاری مانند این است که شمع وصال دوست را در شب ظلمانی خاموش کنی.
در نامهای دیگر میگوید که فکر و خیال خود را بکش تا عوض آن هزاران پاداش یابی.
چون از کشتن فکر و خیال شمع روحت نورانی میشود و لیلی جانت از صبر کردن مجنون میشود.
هر کس به علت زهد دنیا را ترک کند دنیا به او رجو ع میکند.
در نامهای دیگر گفت هر چه خداوند به تو داد چون از جانب اوست گواری تو است.
خداوند برای تو آسانی خاسته به خود سخت نگیر.
در نامهای دیگر گفت که از سهم خودت چشم پوش کن چون لذت نفس بد است.
راههای مختلف آسان است و برای هر ملتی مانند روح است.
اگر خواست خداوند بود هر کلیمی و مسیحی از حقیقت آگاهی مییافت.
در دیگر نامه بیان داشته که زندگی دل غذای روح است.
وقتی معین شد که چه چیز مورد علاقه نفس است مانند چهار پایان دیگر تغییر و تحولی پیدا نمیکند.
به جز پشیمانی تحولی ندارد و به جز ضرر در معامله نصیبی نخواهد داشت.
سرانجام امکان ندارد و جز سختی چیزی نیست.
تو سختی و آسانی را از یکدیگر تشخیص بده و سرانجام هر یک را ببین.
در نامهای دیگر گفته است که بدنبال استادی باش چون عاقبت بخیری به بزرگی از روی نسب و شرافت آبا و اجداد نیست.
سرانجام هر قومی دچار لغزش شد .
انجام بینی امری طبیئعی نیست و گرنه بین دینهای مختلف اختلاف نبود.
در دیگر نامه گفت که استاد خودت هستی و تنها خودت میتوانی استاد را بشناسی.
مرد باش و مزاحم دیگران مشو و به کار خودت بپرداز و سرگردان مباش.
در دیگر نامه گفته است که از هر صد نفر آدم یکی عاقل است.
هر سخن با سخن دیگری ضدیت دارد مانند زهر و شکر. هم در صورت و هم در معنی اختلاف دارند مانند روز و شب یا خار و گل یا سنگ جواهر.
تا از زهر و شکر نگذاری نمیتوانی به وحدت وجود پی ببری.
این مثنوی نماد وحدت است از ابتدا تا انتها
در یکی مرقوم کرده بود که سختی کشیدن و گرسنگی پایه توبه و شرط بازگشت است.
در نامهای مینویسد که سختی کشیدن فایدهای ندارد. در این راه اخلاص جز بخشش نیست.
در نامهای دیگر میگوید که گرسنگی تو در مقابل خداوند شرک است.
به جز توکل به خداوند و تسلیم امر او شدن در غم و شادی همه چیز دام تزویر است.
در نامهای دیگر میگوید که خدمت کردن واجب است و اگر غیر از این باشد هر فکری که بکنی در درگاه خداوند تهمت است.
در نامهای دیگر گفته است که امرها و نهیها نشانه ضعف و زبونی انسان است و برای انجام دادن نیست.
تا اینکه ضعف خودمان را در انجام آنها ببینیم و پی به قدرت خداوند بریم.
در نامهای دیگر میگوید که ضعف خودت را مبین که آن کفر است.
متوجه قدرت خودت باش که از جانب خداوند است. و قدرت خودت را نعمتی دان از جانب خداوند.
در نامهای دیگر میگوید که از ضعف و قدرت خود بگذار چون هر چیز که تو را به خود مشغول کند بت است.
در نامهای دیگر گفته است که شمع وارستگی از دنیا را مکش چون این شمع روشن کننده جمع است.
اگر فکر و خیال را کنار بگذاری مانند این است که شمع وصال دوست را در شب ظلمانی خاموش کنی.
در نامهای دیگر میگوید که فکر و خیال خود را بکش تا عوض آن هزاران پاداش یابی.
چون از کشتن فکر و خیال شمع روحت نورانی میشود و لیلی جانت از صبر کردن مجنون میشود.
هر کس به علت زهد دنیا را ترک کند دنیا به او رجو ع میکند.
در نامهای دیگر گفت هر چه خداوند به تو داد چون از جانب اوست گواری تو است.
خداوند برای تو آسانی خاسته به خود سخت نگیر.
در نامهای دیگر گفت که از سهم خودت چشم پوش کن چون لذت نفس بد است.
راههای مختلف آسان است و برای هر ملتی مانند روح است.
اگر خواست خداوند بود هر کلیمی و مسیحی از حقیقت آگاهی مییافت.
در دیگر نامه بیان داشته که زندگی دل غذای روح است.
وقتی معین شد که چه چیز مورد علاقه نفس است مانند چهار پایان دیگر تغییر و تحولی پیدا نمیکند.
به جز پشیمانی تحولی ندارد و به جز ضرر در معامله نصیبی نخواهد داشت.
سرانجام امکان ندارد و جز سختی چیزی نیست.
تو سختی و آسانی را از یکدیگر تشخیص بده و سرانجام هر یک را ببین.
در نامهای دیگر گفته است که بدنبال استادی باش چون عاقبت بخیری به بزرگی از روی نسب و شرافت آبا و اجداد نیست.
سرانجام هر قومی دچار لغزش شد .
انجام بینی امری طبیئعی نیست و گرنه بین دینهای مختلف اختلاف نبود.
در دیگر نامه گفت که استاد خودت هستی و تنها خودت میتوانی استاد را بشناسی.
مرد باش و مزاحم دیگران مشو و به کار خودت بپرداز و سرگردان مباش.
در دیگر نامه گفته است که از هر صد نفر آدم یکی عاقل است.
هر سخن با سخن دیگری ضدیت دارد مانند زهر و شکر. هم در صورت و هم در معنی اختلاف دارند مانند روز و شب یا خار و گل یا سنگ جواهر.
تا از زهر و شکر نگذاری نمیتوانی به وحدت وجود پی ببری.
این مثنوی نماد وحدت است از ابتدا تا انتها