در دنيای امروز كمتر ملتی است كه به مفاخر گذشته خود توجه نكند زيرا يكی از علايم حيات و زنده بودن ملت ها آشنایی و توجه داشتن به مفاخر گذشته عرفانی. فلسفی. علمی.فرهنگی .ادبی .سياسی.اجتماعی و ملی انهاست كه اين گذشتگان با وجود گذشت روزگار و سير زمان و وقوع حوادث ناگوار با هزاران خون دل ماترکی گرانبها برای اينده گان خود به ميراث گذاشته اند كه بايد انرا گرامی و عزيز داشت و انرا بارور ساخت.
ابوعبيد جوزجانی که يکی از شاگردان مقرب و ياران هميشگی ابن سينا بوده است از قول استادش زندگينامه او را چنين روايت می کند:
« پدرم عبدالله پسر حسن پسر علی ابن سينا از اهالی بلخ بود. در زمامداری امير نوح سامانی به سوی بخارا نقل مکان کرد و در دهکده ای از توابع بخارا سکنی گزيد و به برزگری و کشاورزی پرداخت. در آن ايام با دختری ستاره نام در دهکده افشنه که جز همان دهستان بود، ازدواج کرد. من در سال ۲۵۹ خورشيدی به دنيا آمدم. بعد از مدت زمانی پدرم به شهر بخارا آمد، مرا به مکتب برد و به دست استاد (که گويا ابوبکر برقی بوده است) سپرد. درس قرآن و ادبيات را شروع کردم و در ده سالگی قرآن را حفظ نموده و در ادبيات مقامی کسب کردم که همدرسانم را تحت الشعاع قرار داده بودم. با کمال جديت نزد اسماعيل زاهد فقه روی آوردم و در اين رشته رشته به حدی رسيدم که مفتی حنفيان بخارا شدم.
در همان زمان حساب را پيش يکی از سبزی فروشها که در علم حساب توانا بود فرا گرفته و رياضی را از استادی به نام محمد مساح کسب نمودم. ديری نگذشت که شخصی به نام عبدالله ناتلی به شهر ما آمد؛ او خود را فيلسوف معرفی کرد و پدرم وی را در خانه خود جا داد و از او خواهش کرد که مرا تعليم دهد. کتاب ايساغوجی را پيش وی خواندم و هر مسئله ای را که استاد شرح می داد، من بهتر از او تفسير می کردم. در مدت زمانی اندک توانستم در علم منطق، سرمايه زيادی کسب کنم. کتاب اقليدس را نيز نزد ناتلی شروع کردم، پنج يا شش شکل آن را تشريح کرد، بقيه مشکل را خود حل کردم. اين بار کتاب ديگری را مورد مطالعه قرار دادم و ديگر نيازی به ناتلی نمانده بود.
ناتلی از ما جدا شد، بعد از علم منطق و هندسه و فلکيات، که از ناتلی و غيره فرا گرفته بودم؛ به فراگيری علوم طبيعی و ماوراء الطبيعه و علوم طب پرداختم. کتاب ماوراء الطبيعه تأليف ارسطو را پيدا کردم، ديدم بسيار مشکل است. چهل بار از اول تا به آخر خواندم و تمام مندرجاتش را حفظ کردم، اما چيزی از محتوای آن نفهميدم. تا روزی در بازار صحافان بخارا به سمساری برخوردم، کتابی در دست داشت، گفت: ابوعلی اين کتاب را بستان که بسيار ارزان است و صاحبش آن را از سر نيازی که به مال دارد ميفروشد. کتاب را به سه درهم خريدم و به خانه آوردم. کتاب يکی از تأليفات فارابی و شرح ماوراءالطبيعه ارسطو بود. آن وقت بود که به کمک اين کتاب ارزشمند، مشکلات علم ماوراءالطبيعه همگی بر من روشن شد. در زمينه علم طب بسياری از کتاب های طبی را که در آن روزگار متداول بود، مطالعه کردم ديدم علم طب بسيار مشکل نيست.
بسيار زود در اين باره نيز پيشرفتهايی حاصل شد، که از ساير اطبای وقت پيشی گرفتم و شروع به مداوای بيماران کردم. در طب علمی تجاری بر من کشف شد که بسياری از نظريات مندرج در کتاب ها را وارونه ديدم. در آن ايام که با طب سر و کار داشتم شانزده سالم بود. اين را نيز بايد يادآوری کنم که پدرم عبدالله و برادرم، که از من بزرگتر بود، گرويده باطنی بودند. اکثر اوقات بر سر مباحث نفس و عقل، که از فرقه اسماعيليه تلقين گرفته بودند، به بحث و جدل می پرداختـند. من گوش می دادم، اما مرام و جدل آنان را نمی پسنديدم و وقتی که مرا دعوت به گرويدن به فرقه خود نمودند ابا ورزيدم.»
ابوعبيد جوزجانی به روايتش ادامه می دهد و می گويد:
« هنگامی که ابن سينا در سن هفده سالگی بود، اتفاقاً امير نوح بن منصور سامانی، که زمامدار بخارا بود، بيمار شد. طبيبان بزرگ بخارايی با به بالين امير دعوت کردند. اين سينا جوان هم خود را در ميان آنان جا زد و به عيادت امير رفت». خود او در اين باره می گويد: « طبيبان همگی از تشخيص بيماری درماندند. خدا را شکر که تشخيص من درست از آب درآمد و مداوای من اثر رضايت بخش بخشيد و امير به زودی شفا يافت.»
گويند بيماری امير نوح سامانی چنان بود که جملگی عضلاتش چنان سخت و سفت شده بود که توان حرکت را به کلی از او سلب کرده و يارای هيچ حرکتی نداشت. طبيبانی که به بالينش رفتند از علاج درمانده و سپر انداختند. ابن سينای جوان بعد از معاينه دقيق دستور داد که حوض حياط امير را مملو از ماهی رعاده (لرز ماهی) کنند. امير را لخت کرده و در قفس چوبين قرار داد و در وسط حوض جا داد. در اثر نيرويیالکتريسيته ای که از ماهی رعاده توليد می شود و با جسم امير تماس می گرفت، امير به کلی از بيماری سفتی عضلات نجات يافت. ناگفته نماند که در هر ماهی رعاده قدرت توليد الکتريسيته به سی ولت می رسد. از اين رو پيداست که ابوعلی سينا يک هزار سال قبل از پيدايش روش معالجه با برق و حتا قبل از اختراع برق به تأثير آن پی برده است. امير نوح در مقابل اين معالجه شگف انگيز می خواست پاداش شايانی به ابن سينای جوان بدهد. در جواب امير که گفت: « ابو علی هر چه بخواهی می دهم». ابن سينا گفت: « تنها پاداش من اين باشد که اجازه بفرمايی در مطالعه کتاب های کتابخانه امير آزاد باشم».
برای هر حکمی در معالجه و هر بيانی در تشريح جسم آدمی، دلايل له و عليه را با هم آورده است. شيخ الرئيس ابن سينا اولين دانشمند اسلامی است که کتابهای جامع و منظم در فلسفه نوشته است. کتاب شفای او در واقع حکم يک دائرةالمعارف فلسفی را دارد. علاوه بر شفا کتاب های نجات، اشارات و تنبيهات، قراضه طبيعيات، مبداء و معاد و داستان حی بن يقظان را همگی در فلسفه نوشته است.
ابن سينا در مدت اقامت در همدان به قصد ايجاد رصد خانه، دستگاهی که شباهت زيادی به ورنيه امروزی داشت، اختراع کرد و مفاهيم مهم فيزيکی از قبيل: حرکت، نيرو، فضای خالی، نور، و حرارت را به دقت بررسی کرده است. ابن سينا استاد تعليم و تربيت، اولين دانشمند اسلامی است که در اين باره اظهارات بسيار ارزنده ای داشته است. کتاب تدابير المنازل و چهار فصل از فن سوم کتاب اول قانون و مقاله اول از فصل پنجم کتاب شفا را به تعليم و بهداشت کودکان اختصاص داده است. ابن سينا راجع به ورزش و انواعش، درباره برگزيدن هنر و حرفه دست بشر را می گيرد و به سر منزل سعادت می رساند. ابن سينا هزار سال پيش مربيان اطفال را سفارش می دهد که از همان اوان کودکی علاقه و شوق بچه را بسنجند و در هر پيشه ای که استعداد و علاقه دارد او را در آن پيشه و هنر تشويق کنند. ابن سينا منطق دان، کتاب قانون در طب را سراسر بر اساس صغرا کبرای پی ريزی کرده، برابر کرده و نتيجه گيری منطقی را ابراز می دارد که جای شک و گمانی نماند.
ابن سينای روانشناس، در کتاب قانونش بحث هايی درباره روان شناسی و روان پزشکی دارد که واقعا مايه تعجب است. ابن سينا با وجود عمر کوتاه و با آن همه گرفتاری و دغدغه و اختفا و فرار و زندان، که گريبانگيرش بوده است، توانسته ۴۷۶ کتاب و رساله در هر علمی از علوم متداول زمان خود را به جامعه تقديم کند. که اکنون ۲۴۶ کتاب و رساله او باقی و در کتابخانهای مختلف دنيا موجود است. ابن سينا، فيلسوف در فلسفه اش متأثر از افلاطونی نو بوده و کوشش کرده آن را با دين اسلام وفق دهد؛ که در اين باره از ابن رشد بسيار پيشی گرفته و کمتر از ابن رشد از ارسطو تبعيت کرده است. با اين همه چندی از کوته فکران او را کافر و زنديق خوانده اند. ابن سينای طبيب که قانون را نوشته، در حقيقت بايد گفت که دايرةالمعارف طبی را به دنيا ارزانی داشته است. قانون در طب ابن سينا که شامل پنج کتاب است، تا قرن هفدهم در سراسر اروپا معتبرترين کتاب طبی بوده و در هر دانشگاهی آن را تدريس کرده اند، و حتی امروزه هم می توان از توجيهات و اشارات او بهره ها کسب کرد. شرح هايی که در دنيای اسلام بر کتاب قانون ابن سينا نوشته شده از علمای زير است:
علی رضوان، متوفی ۴۶۰ هجری قمری، امام فخر رازی، نجم الدين احمد نخجوانی، محمد بن محمود آملی متوفی بسال ۷۳۳ ه.ق.، سعدالدين محمد فارسی، فخرالدين محمد خجندی، جمال الدين حلی، رفيع الدين گيلی، يعقوب بن اسحق سلوی، ابوالفرج يعقوب بن اسحق معروف به ابن القف، هبه الله يهودی مصری، حکيم محمد بن عبدالله آق سرايی، حکيم علی گيلانی، ......
حال که در دنيای اسلام راجع به ابن سينا نوشته ها را نوشتيم، بياييد که به خارج و به دنيای غرب سفری کنيم و ببنيم اروپائيان درباره ابن سينا چه عقايدی دارند و تا چه حد از او قدردانی کرده اند.
دکتر نجيب عقبقی از مصر کتابی را در سه جلد به نام المستشرقون تأليف کرده که در سال ۱۹۴۶ در دارالمعارف مصر چاپ و انتشار يافته است. در اين کتاب هر چه آثار مستشرقين غربی است گرد آمده است؛ شصت و پنج صفحه کتاب مزبور اختصاص به ابوعلی سينا دارد.
کتابهای قانون و شفا، اثر ابن سينا بارها و بارها به زبانهای مختلف از جمله عربی، لاتين، فرانسوی و ايتاليايی ترجمه و در دانشگاه های مختلف جهان تدريس می شدند.
ابوعلی سینا آنجا که از جانب کوته نظران دینی به کفر وارتداد متهم میشود در مقام دفاع از خود میگوید:
کفر چو منی گزاف و اسان نبود
محکم تر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و ان هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
وانجا که لب به ستایش مقام علمی خود و عجز بشری در برابر قدرت لایزال الهی میپردازد به اشاره میگوید:
دل گرچه در این وادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
وآخر به کمال ذره ای راه نیافت
ابوعبيد جوزجانی که يکی از شاگردان مقرب و ياران هميشگی ابن سينا بوده است از قول استادش زندگينامه او را چنين روايت می کند:
« پدرم عبدالله پسر حسن پسر علی ابن سينا از اهالی بلخ بود. در زمامداری امير نوح سامانی به سوی بخارا نقل مکان کرد و در دهکده ای از توابع بخارا سکنی گزيد و به برزگری و کشاورزی پرداخت. در آن ايام با دختری ستاره نام در دهکده افشنه که جز همان دهستان بود، ازدواج کرد. من در سال ۲۵۹ خورشيدی به دنيا آمدم. بعد از مدت زمانی پدرم به شهر بخارا آمد، مرا به مکتب برد و به دست استاد (که گويا ابوبکر برقی بوده است) سپرد. درس قرآن و ادبيات را شروع کردم و در ده سالگی قرآن را حفظ نموده و در ادبيات مقامی کسب کردم که همدرسانم را تحت الشعاع قرار داده بودم. با کمال جديت نزد اسماعيل زاهد فقه روی آوردم و در اين رشته رشته به حدی رسيدم که مفتی حنفيان بخارا شدم.
در همان زمان حساب را پيش يکی از سبزی فروشها که در علم حساب توانا بود فرا گرفته و رياضی را از استادی به نام محمد مساح کسب نمودم. ديری نگذشت که شخصی به نام عبدالله ناتلی به شهر ما آمد؛ او خود را فيلسوف معرفی کرد و پدرم وی را در خانه خود جا داد و از او خواهش کرد که مرا تعليم دهد. کتاب ايساغوجی را پيش وی خواندم و هر مسئله ای را که استاد شرح می داد، من بهتر از او تفسير می کردم. در مدت زمانی اندک توانستم در علم منطق، سرمايه زيادی کسب کنم. کتاب اقليدس را نيز نزد ناتلی شروع کردم، پنج يا شش شکل آن را تشريح کرد، بقيه مشکل را خود حل کردم. اين بار کتاب ديگری را مورد مطالعه قرار دادم و ديگر نيازی به ناتلی نمانده بود.
ناتلی از ما جدا شد، بعد از علم منطق و هندسه و فلکيات، که از ناتلی و غيره فرا گرفته بودم؛ به فراگيری علوم طبيعی و ماوراء الطبيعه و علوم طب پرداختم. کتاب ماوراء الطبيعه تأليف ارسطو را پيدا کردم، ديدم بسيار مشکل است. چهل بار از اول تا به آخر خواندم و تمام مندرجاتش را حفظ کردم، اما چيزی از محتوای آن نفهميدم. تا روزی در بازار صحافان بخارا به سمساری برخوردم، کتابی در دست داشت، گفت: ابوعلی اين کتاب را بستان که بسيار ارزان است و صاحبش آن را از سر نيازی که به مال دارد ميفروشد. کتاب را به سه درهم خريدم و به خانه آوردم. کتاب يکی از تأليفات فارابی و شرح ماوراءالطبيعه ارسطو بود. آن وقت بود که به کمک اين کتاب ارزشمند، مشکلات علم ماوراءالطبيعه همگی بر من روشن شد. در زمينه علم طب بسياری از کتاب های طبی را که در آن روزگار متداول بود، مطالعه کردم ديدم علم طب بسيار مشکل نيست.
بسيار زود در اين باره نيز پيشرفتهايی حاصل شد، که از ساير اطبای وقت پيشی گرفتم و شروع به مداوای بيماران کردم. در طب علمی تجاری بر من کشف شد که بسياری از نظريات مندرج در کتاب ها را وارونه ديدم. در آن ايام که با طب سر و کار داشتم شانزده سالم بود. اين را نيز بايد يادآوری کنم که پدرم عبدالله و برادرم، که از من بزرگتر بود، گرويده باطنی بودند. اکثر اوقات بر سر مباحث نفس و عقل، که از فرقه اسماعيليه تلقين گرفته بودند، به بحث و جدل می پرداختـند. من گوش می دادم، اما مرام و جدل آنان را نمی پسنديدم و وقتی که مرا دعوت به گرويدن به فرقه خود نمودند ابا ورزيدم.»
ابوعبيد جوزجانی به روايتش ادامه می دهد و می گويد:
« هنگامی که ابن سينا در سن هفده سالگی بود، اتفاقاً امير نوح بن منصور سامانی، که زمامدار بخارا بود، بيمار شد. طبيبان بزرگ بخارايی با به بالين امير دعوت کردند. اين سينا جوان هم خود را در ميان آنان جا زد و به عيادت امير رفت». خود او در اين باره می گويد: « طبيبان همگی از تشخيص بيماری درماندند. خدا را شکر که تشخيص من درست از آب درآمد و مداوای من اثر رضايت بخش بخشيد و امير به زودی شفا يافت.»
گويند بيماری امير نوح سامانی چنان بود که جملگی عضلاتش چنان سخت و سفت شده بود که توان حرکت را به کلی از او سلب کرده و يارای هيچ حرکتی نداشت. طبيبانی که به بالينش رفتند از علاج درمانده و سپر انداختند. ابن سينای جوان بعد از معاينه دقيق دستور داد که حوض حياط امير را مملو از ماهی رعاده (لرز ماهی) کنند. امير را لخت کرده و در قفس چوبين قرار داد و در وسط حوض جا داد. در اثر نيرويیالکتريسيته ای که از ماهی رعاده توليد می شود و با جسم امير تماس می گرفت، امير به کلی از بيماری سفتی عضلات نجات يافت. ناگفته نماند که در هر ماهی رعاده قدرت توليد الکتريسيته به سی ولت می رسد. از اين رو پيداست که ابوعلی سينا يک هزار سال قبل از پيدايش روش معالجه با برق و حتا قبل از اختراع برق به تأثير آن پی برده است. امير نوح در مقابل اين معالجه شگف انگيز می خواست پاداش شايانی به ابن سينای جوان بدهد. در جواب امير که گفت: « ابو علی هر چه بخواهی می دهم». ابن سينا گفت: « تنها پاداش من اين باشد که اجازه بفرمايی در مطالعه کتاب های کتابخانه امير آزاد باشم».
برای هر حکمی در معالجه و هر بيانی در تشريح جسم آدمی، دلايل له و عليه را با هم آورده است. شيخ الرئيس ابن سينا اولين دانشمند اسلامی است که کتابهای جامع و منظم در فلسفه نوشته است. کتاب شفای او در واقع حکم يک دائرةالمعارف فلسفی را دارد. علاوه بر شفا کتاب های نجات، اشارات و تنبيهات، قراضه طبيعيات، مبداء و معاد و داستان حی بن يقظان را همگی در فلسفه نوشته است.
ابن سينا در مدت اقامت در همدان به قصد ايجاد رصد خانه، دستگاهی که شباهت زيادی به ورنيه امروزی داشت، اختراع کرد و مفاهيم مهم فيزيکی از قبيل: حرکت، نيرو، فضای خالی، نور، و حرارت را به دقت بررسی کرده است. ابن سينا استاد تعليم و تربيت، اولين دانشمند اسلامی است که در اين باره اظهارات بسيار ارزنده ای داشته است. کتاب تدابير المنازل و چهار فصل از فن سوم کتاب اول قانون و مقاله اول از فصل پنجم کتاب شفا را به تعليم و بهداشت کودکان اختصاص داده است. ابن سينا راجع به ورزش و انواعش، درباره برگزيدن هنر و حرفه دست بشر را می گيرد و به سر منزل سعادت می رساند. ابن سينا هزار سال پيش مربيان اطفال را سفارش می دهد که از همان اوان کودکی علاقه و شوق بچه را بسنجند و در هر پيشه ای که استعداد و علاقه دارد او را در آن پيشه و هنر تشويق کنند. ابن سينا منطق دان، کتاب قانون در طب را سراسر بر اساس صغرا کبرای پی ريزی کرده، برابر کرده و نتيجه گيری منطقی را ابراز می دارد که جای شک و گمانی نماند.
ابن سينای روانشناس، در کتاب قانونش بحث هايی درباره روان شناسی و روان پزشکی دارد که واقعا مايه تعجب است. ابن سينا با وجود عمر کوتاه و با آن همه گرفتاری و دغدغه و اختفا و فرار و زندان، که گريبانگيرش بوده است، توانسته ۴۷۶ کتاب و رساله در هر علمی از علوم متداول زمان خود را به جامعه تقديم کند. که اکنون ۲۴۶ کتاب و رساله او باقی و در کتابخانهای مختلف دنيا موجود است. ابن سينا، فيلسوف در فلسفه اش متأثر از افلاطونی نو بوده و کوشش کرده آن را با دين اسلام وفق دهد؛ که در اين باره از ابن رشد بسيار پيشی گرفته و کمتر از ابن رشد از ارسطو تبعيت کرده است. با اين همه چندی از کوته فکران او را کافر و زنديق خوانده اند. ابن سينای طبيب که قانون را نوشته، در حقيقت بايد گفت که دايرةالمعارف طبی را به دنيا ارزانی داشته است. قانون در طب ابن سينا که شامل پنج کتاب است، تا قرن هفدهم در سراسر اروپا معتبرترين کتاب طبی بوده و در هر دانشگاهی آن را تدريس کرده اند، و حتی امروزه هم می توان از توجيهات و اشارات او بهره ها کسب کرد. شرح هايی که در دنيای اسلام بر کتاب قانون ابن سينا نوشته شده از علمای زير است:
علی رضوان، متوفی ۴۶۰ هجری قمری، امام فخر رازی، نجم الدين احمد نخجوانی، محمد بن محمود آملی متوفی بسال ۷۳۳ ه.ق.، سعدالدين محمد فارسی، فخرالدين محمد خجندی، جمال الدين حلی، رفيع الدين گيلی، يعقوب بن اسحق سلوی، ابوالفرج يعقوب بن اسحق معروف به ابن القف، هبه الله يهودی مصری، حکيم محمد بن عبدالله آق سرايی، حکيم علی گيلانی، ......
حال که در دنيای اسلام راجع به ابن سينا نوشته ها را نوشتيم، بياييد که به خارج و به دنيای غرب سفری کنيم و ببنيم اروپائيان درباره ابن سينا چه عقايدی دارند و تا چه حد از او قدردانی کرده اند.
دکتر نجيب عقبقی از مصر کتابی را در سه جلد به نام المستشرقون تأليف کرده که در سال ۱۹۴۶ در دارالمعارف مصر چاپ و انتشار يافته است. در اين کتاب هر چه آثار مستشرقين غربی است گرد آمده است؛ شصت و پنج صفحه کتاب مزبور اختصاص به ابوعلی سينا دارد.
کتابهای قانون و شفا، اثر ابن سينا بارها و بارها به زبانهای مختلف از جمله عربی، لاتين، فرانسوی و ايتاليايی ترجمه و در دانشگاه های مختلف جهان تدريس می شدند.
ابوعلی سینا آنجا که از جانب کوته نظران دینی به کفر وارتداد متهم میشود در مقام دفاع از خود میگوید:
کفر چو منی گزاف و اسان نبود
محکم تر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و ان هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
وانجا که لب به ستایش مقام علمی خود و عجز بشری در برابر قدرت لایزال الهی میپردازد به اشاره میگوید:
دل گرچه در این وادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
وآخر به کمال ذره ای راه نیافت
یاد و نامش همیشه جاوید