
عزیزالدین نسفی (عبدالعزیز بن محمد نَسَفی معروف به عزیزالدین نسفی از عرفای بنام قرن هفتم هجری . متوفی در ۶۱۷ ق )در کتاب مشهور خود (کشف الحقایق) مطالب ارزشمند و عرفانی بیشماری را ارائه مینماید. ما بی آنکه قصد تفسیر موضوعی و یا تبلیغ کلام وی را داشته باشیم برای علاقه مندان به کتب عرفانی این کتاب ارزشمند را بازنویسی و به مرور در اختیار شما علاقه مندان و خوانندگان سایت هفت وادی قرار میدهیم. لازم به ذکر است که بازنویسی و ارائه مطالب این کتاب حاصل تلاش و زحمات مجدانه دوست عزیز و برادر گرامی آقای مهدی کریمی می باشد.
قسمت اول:
در بيان آنكه مذاهب مختلف در مذهب (كذا) محمد (ص) چندست و اين اختلاف از كجا ظاهر شد و اصل خلاف چيست و مذهب مستقيم از اينجمله كدامست.
بدانكه نقل ميكنند كه رسول (ص) ميفرمايد كه امت «ابراهيم» به هفتاد فرقت شدند و جمله در آتشند الا يك فرقت و امت «موسی» به هفتاد و يك فرقت شدند جمله در آتشند الا يكفرقه و امت «عيسی» بعد از او به هفتاد و دو فرقه شدند جمله در آتشند الا يك فرقه و امت من بعد از من به هفتاد و سه فرقه شوند و جمله در آتش باشند الا يك فرقه اينست معنی:
«ستفرق امتی من بعدی علی ثلثه و سبعين فرقه كلهم فی النار الا واحده»
چون اين مقدمات معلوم كردی اكنون بدان كه سه كسند از علمای اهل شريعت دو از علمای سنت و يكی از علمای شيعه يكی «ابومنصور ماتريدی» است كه مذهب «ابوحنيفه» دارد و يكی «محمد غزالی» كه مذهب «شافعی» دارد و يكی «شيخ ابوجعفر طوسی» كه مذهب شيعه دارد و ايشان هر سه در مذاهب و اصول مذاهب سخن بهتر از ديگران گفتهاند. پس ما سخن اين هر سه كس را در دو فصل بشرح بياوريم بی تعصب و بی تقيه و بی زياده و نقصان و آنگاه آنچه اهل تحقيق گفتهاند در اين معنی بيان كنيم و لا حول ولا قوه الا بالله عليه توكلت و اليه انيب
بدانكه رئيس اهل سنت شيخ ابومنصور ماتريدی و حجه الاسلام محمد غزالی ميگويند كه اصل اين هفتاد و دو مذهب كه اهل آتشند شش مذهب تشبيه و تعطيل و جبر و قدر و رفض و نصب.اهل تشبيه خدای را به صفات ناسزا و صف ناسزا كردند و به مخلوقات مانند كردند.
و اهل تعطيل صفات خدای را منكر شدندو بندگی خود را به خداوند اضافت كردند.
و اهل جبر بودن عالم را قديم ميدانند و بر اين اعتقادند كه هرگز برطرف نخواهد شد
و اهل قدر خدايی خدای را به خود اضافت كردند و خود را خالق افعال خود گفتند
و اهل رفض در دوستی اميرالمؤمنين علی كرم الله وجهه غلو كردند و در حق صديق و فاروق طعن كردند و گفتند كه هر كه بعد از محمد «ص» بلافصل با علی بيعت نكرد و او را خليفه و امام ندانست از دايره ايمان بيرون رفت.
و هر يك از اين فرق شش گانه به دوازده فرقه شدند و هفتاد و دو فرقه جمع آمدند و جمله در آتشند بحكم لفظ نبوت كه «كلهم فی النار الا واحده». پس آن واحده غير آن هفتاد و دو فرقهاند و ايشان از اهل نجاتند زيرا كه بر مذهب مستقيماند و مذهب مستقيم آنست كه در وی تعطيل و تشبيه و جبر و قدر و رفض و نصب نباشد زيرا كه اين شش مذهب به يقين در وقت محمد «ص» نبود و بعد از محمد «ص» پيدا آمد از جهت آنكه ابتداء هر يك از اين مذاهب معلوم است كه در كدام وقت و كدام شهر از كه پيدا آمد و سبب آن چه بود. پس مذهب مستقيم باتفاق بعضی (كذافی الاصل) از اهل اسلام مذهب سنت و جماعت است از جهت آنكه معنی سنت و جماعت آنست كه سنت رسول و عقيدت صحابه آنست كه:
خدا يكی است و موصوف به صفات سزا و منزه است از صفات ناسزا و ذات و صفات او قديم است و هيچ صفتی از صفات وی حادث نيست و او محل حوادث نيست و صفات او عين ذات او و غيرذات او نيست يعنی «لا هوولا غيره كالواحد من العشره» و او را ضد و ند و مثل و شريك و زن و فرزند و حيز و مكان نيست و امكان ندارد كه باشد و او از چيزی نيست و بر چيزی نيست و به چيزی نيست كه همه چيز از وی و قائم به وی و باقی به وی است و او ديدنی است به چشم سر و ديدار او در دنيا جايز است و در آخرت اهل بهشت را هر آينه خواهد بود و كلام او قديمست و او فاعل و مختار است و خالق خير و شر و كفر و ايمان است و جز وی خالق ديگر نيست خالق عباد و افعال عباد است و عباد خالق فعل خود نيستند اما فاعل مختارند و هيچ صفتی از صفات وی به صفات مخلوقات نماند و هيچ صفتی از صفات مخلوقات به صفات او نماند هر چه در خاطر و و هم كسی آيد از خيال و وهم يا از مثال كه وی آنست وی آن نيست وی آفريدگار آنست ليس كمثله شيئی و هوالسميع البصیر و فعل او از علت و غرض پاك و منزه است و هيچ چيز بر وی واجب نيست و فرستادن انبياء و از وی فضلست و انبياء معصومند و به غير از انبياء كسی ديگر معصوم نيست و محمد «ص» خاتم انبياست و بهترين و داناترين آدميان بود و بعد از او ابوبكر و عمر و بعد از عمر عثمان و بعد از عثمان علی خليفه و امام به حق بودو بهترين و داناترين آدميان بودند و امامت بر علي تمام نشد و اجماع علماء بعد از صحابه حجتست و اجتهاد و قياس از علماء درست است و در اين جمله كه گفته آمد «ابوحنيفه» و «شافعی» را اتفاقست. اين بود سخن «ابومنصور ماتريدی» و «محمدغزالی» كه گفته شد
بدانكه شيخ ابوجعفر طوسی ميگويد كه اصل اين هفتاد و سه مذهب دو مذهبست مذهب نواصب و مذهب روافض زيرا كه آنروز كه حضرت محمد (ص) از دارفنا بدار بقا رفت از صحابه چهل هزار كس حاضر بودند جمله با ابوبكر بيعت كردند و او را خليفه ساختند مگر هشتاد كس از صحابه كه با ابوكر بيعت نكردند و به خلافت او راضی نبودند علی عليه السلام و هفتاد كس ديگر پس صحابه اين هفتاد كس را گفتند «رفضونا» يعنی ترك كرديد و از ما جدا شديد (كذا ايضا) بدين سبب لقب ايشان روافض آمد و اين هشتاد كس صحابه را گفتند «نصبتم لابی بكر بلانص» يعنی نصب خلافت ابوبكر كرديد بی آنكه در حق او نصی بود و بدين سبب لقب ايشان نواصب آمد.
پس هر يكی را از اين دو فرقه دو نام شد يك نام را خود برخود نهادند و يك نام خصم برايشان نهاد و تمام صحابه خود را اهل ايمان و اهل سنت و جماعت گفتند و اين هشتاد كس ايشان را نواصب خواندند و اين هشتاد كس خود را اهل ايمان و شيعه گفتند و تمام صحابه ايشان را روافض خواندند
آنگاه مذهب نواصب به پنجاه و پنج فرقه شدند و مذهب روافض به هشتاد فرقه گشتند جمله در آتشند الا يك فرقه به حكم لفظ نبوت كه فرموده «كلهم فی النار الاواحده» و آن واحده از اهل نجاتند زيرا كه بر مذهب مستقيماند و مذهب مستقيم آنست كه به توحيد و عدل و رسالت و امامت ايمان آورند و هر چهار را تصديق كنند و معنی توحيد آنست كه يك قديم را بيش روا ندارند و در ذات قديم كثرت و اجزاء نگويند و او را حد حقيقی دانند به جمله جهات و به جمله اعتبارات يعنی يك قديم گويند و آن قديم را عالم بذات و قادر وحی بذات دانند و مانند اين نه عالم بعلم و قادر به قدرت و حی به حيات كه اينچنين «قدما» لازم می آيند يعنی او را صفات و صفات احوال است صفات ذات او قديمست و غير ذات او نيست و صفات افعال حادث و غير ذات اوست و قايم بذات او نيست و معنی عدل آنست كه او را عادل دانند و ظالم نگويند يعنی خالق قبايح و معاصی و شرور نگويند و خالق افعال عباد ندانند و بنده را خالق افعال خود گويند به اختيار و رسول برگزيده و فرستاده و خليفه خداست و امام برگزيده و فرستاده و خليفه رسول است و ارسال رسول بر خدا واجبست و نصب امام هم بر رسول واجب و ايشان اجلال (كذا ظاهراً اخلال) واجب نكنند و مقصود از اين سخن آنست كه بدانند كه برخداوند واجبست كه يكی از بندگان برگزيند و به رسالت به بندگان فرستد تا بندگان وی را از راه مستقيم خبر كند و آن خبر كننده معصوم باشد از صغاير و كباير تا قول وی حجت باشد و معنی نصب امام آنست كه بدانند كه به رسول واجبست كه يكی از امتان خود به خلافت برگزيند تا بعد از وی بجای وی باشد و اين خليفه هم معصوم باشد از صغار جمله انبياء و رسولان بهتر است و باقی ائمه كه فرزندان و يند هم چنيناند كه اول ائمه همچون آخر است و آخر همچون اول.
اينست تمامی سخن شيخ ابوجعفر طوسی كه گفته شد.
ادامه دارد
در بيان آنكه مذاهب مختلف در مذهب (كذا) محمد (ص) چندست و اين اختلاف از كجا ظاهر شد و اصل خلاف چيست و مذهب مستقيم از اينجمله كدامست.
بدانكه نقل ميكنند كه رسول (ص) ميفرمايد كه امت «ابراهيم» به هفتاد فرقت شدند و جمله در آتشند الا يك فرقت و امت «موسی» به هفتاد و يك فرقت شدند جمله در آتشند الا يكفرقه و امت «عيسی» بعد از او به هفتاد و دو فرقه شدند جمله در آتشند الا يك فرقه و امت من بعد از من به هفتاد و سه فرقه شوند و جمله در آتش باشند الا يك فرقه اينست معنی:
«ستفرق امتی من بعدی علی ثلثه و سبعين فرقه كلهم فی النار الا واحده»
چون اين مقدمات معلوم كردی اكنون بدان كه سه كسند از علمای اهل شريعت دو از علمای سنت و يكی از علمای شيعه يكی «ابومنصور ماتريدی» است كه مذهب «ابوحنيفه» دارد و يكی «محمد غزالی» كه مذهب «شافعی» دارد و يكی «شيخ ابوجعفر طوسی» كه مذهب شيعه دارد و ايشان هر سه در مذاهب و اصول مذاهب سخن بهتر از ديگران گفتهاند. پس ما سخن اين هر سه كس را در دو فصل بشرح بياوريم بی تعصب و بی تقيه و بی زياده و نقصان و آنگاه آنچه اهل تحقيق گفتهاند در اين معنی بيان كنيم و لا حول ولا قوه الا بالله عليه توكلت و اليه انيب
بدانكه رئيس اهل سنت شيخ ابومنصور ماتريدی و حجه الاسلام محمد غزالی ميگويند كه اصل اين هفتاد و دو مذهب كه اهل آتشند شش مذهب تشبيه و تعطيل و جبر و قدر و رفض و نصب.اهل تشبيه خدای را به صفات ناسزا و صف ناسزا كردند و به مخلوقات مانند كردند.
و اهل تعطيل صفات خدای را منكر شدندو بندگی خود را به خداوند اضافت كردند.
و اهل جبر بودن عالم را قديم ميدانند و بر اين اعتقادند كه هرگز برطرف نخواهد شد
و اهل قدر خدايی خدای را به خود اضافت كردند و خود را خالق افعال خود گفتند
و اهل رفض در دوستی اميرالمؤمنين علی كرم الله وجهه غلو كردند و در حق صديق و فاروق طعن كردند و گفتند كه هر كه بعد از محمد «ص» بلافصل با علی بيعت نكرد و او را خليفه و امام ندانست از دايره ايمان بيرون رفت.
و هر يك از اين فرق شش گانه به دوازده فرقه شدند و هفتاد و دو فرقه جمع آمدند و جمله در آتشند بحكم لفظ نبوت كه «كلهم فی النار الا واحده». پس آن واحده غير آن هفتاد و دو فرقهاند و ايشان از اهل نجاتند زيرا كه بر مذهب مستقيماند و مذهب مستقيم آنست كه در وی تعطيل و تشبيه و جبر و قدر و رفض و نصب نباشد زيرا كه اين شش مذهب به يقين در وقت محمد «ص» نبود و بعد از محمد «ص» پيدا آمد از جهت آنكه ابتداء هر يك از اين مذاهب معلوم است كه در كدام وقت و كدام شهر از كه پيدا آمد و سبب آن چه بود. پس مذهب مستقيم باتفاق بعضی (كذافی الاصل) از اهل اسلام مذهب سنت و جماعت است از جهت آنكه معنی سنت و جماعت آنست كه سنت رسول و عقيدت صحابه آنست كه:
خدا يكی است و موصوف به صفات سزا و منزه است از صفات ناسزا و ذات و صفات او قديم است و هيچ صفتی از صفات وی حادث نيست و او محل حوادث نيست و صفات او عين ذات او و غيرذات او نيست يعنی «لا هوولا غيره كالواحد من العشره» و او را ضد و ند و مثل و شريك و زن و فرزند و حيز و مكان نيست و امكان ندارد كه باشد و او از چيزی نيست و بر چيزی نيست و به چيزی نيست كه همه چيز از وی و قائم به وی و باقی به وی است و او ديدنی است به چشم سر و ديدار او در دنيا جايز است و در آخرت اهل بهشت را هر آينه خواهد بود و كلام او قديمست و او فاعل و مختار است و خالق خير و شر و كفر و ايمان است و جز وی خالق ديگر نيست خالق عباد و افعال عباد است و عباد خالق فعل خود نيستند اما فاعل مختارند و هيچ صفتی از صفات وی به صفات مخلوقات نماند و هيچ صفتی از صفات مخلوقات به صفات او نماند هر چه در خاطر و و هم كسی آيد از خيال و وهم يا از مثال كه وی آنست وی آن نيست وی آفريدگار آنست ليس كمثله شيئی و هوالسميع البصیر و فعل او از علت و غرض پاك و منزه است و هيچ چيز بر وی واجب نيست و فرستادن انبياء و از وی فضلست و انبياء معصومند و به غير از انبياء كسی ديگر معصوم نيست و محمد «ص» خاتم انبياست و بهترين و داناترين آدميان بود و بعد از او ابوبكر و عمر و بعد از عمر عثمان و بعد از عثمان علی خليفه و امام به حق بودو بهترين و داناترين آدميان بودند و امامت بر علي تمام نشد و اجماع علماء بعد از صحابه حجتست و اجتهاد و قياس از علماء درست است و در اين جمله كه گفته آمد «ابوحنيفه» و «شافعی» را اتفاقست. اين بود سخن «ابومنصور ماتريدی» و «محمدغزالی» كه گفته شد
بدانكه شيخ ابوجعفر طوسی ميگويد كه اصل اين هفتاد و سه مذهب دو مذهبست مذهب نواصب و مذهب روافض زيرا كه آنروز كه حضرت محمد (ص) از دارفنا بدار بقا رفت از صحابه چهل هزار كس حاضر بودند جمله با ابوبكر بيعت كردند و او را خليفه ساختند مگر هشتاد كس از صحابه كه با ابوكر بيعت نكردند و به خلافت او راضی نبودند علی عليه السلام و هفتاد كس ديگر پس صحابه اين هفتاد كس را گفتند «رفضونا» يعنی ترك كرديد و از ما جدا شديد (كذا ايضا) بدين سبب لقب ايشان روافض آمد و اين هشتاد كس صحابه را گفتند «نصبتم لابی بكر بلانص» يعنی نصب خلافت ابوبكر كرديد بی آنكه در حق او نصی بود و بدين سبب لقب ايشان نواصب آمد.
پس هر يكی را از اين دو فرقه دو نام شد يك نام را خود برخود نهادند و يك نام خصم برايشان نهاد و تمام صحابه خود را اهل ايمان و اهل سنت و جماعت گفتند و اين هشتاد كس ايشان را نواصب خواندند و اين هشتاد كس خود را اهل ايمان و شيعه گفتند و تمام صحابه ايشان را روافض خواندند
آنگاه مذهب نواصب به پنجاه و پنج فرقه شدند و مذهب روافض به هشتاد فرقه گشتند جمله در آتشند الا يك فرقه به حكم لفظ نبوت كه فرموده «كلهم فی النار الاواحده» و آن واحده از اهل نجاتند زيرا كه بر مذهب مستقيماند و مذهب مستقيم آنست كه به توحيد و عدل و رسالت و امامت ايمان آورند و هر چهار را تصديق كنند و معنی توحيد آنست كه يك قديم را بيش روا ندارند و در ذات قديم كثرت و اجزاء نگويند و او را حد حقيقی دانند به جمله جهات و به جمله اعتبارات يعنی يك قديم گويند و آن قديم را عالم بذات و قادر وحی بذات دانند و مانند اين نه عالم بعلم و قادر به قدرت و حی به حيات كه اينچنين «قدما» لازم می آيند يعنی او را صفات و صفات احوال است صفات ذات او قديمست و غير ذات او نيست و صفات افعال حادث و غير ذات اوست و قايم بذات او نيست و معنی عدل آنست كه او را عادل دانند و ظالم نگويند يعنی خالق قبايح و معاصی و شرور نگويند و خالق افعال عباد ندانند و بنده را خالق افعال خود گويند به اختيار و رسول برگزيده و فرستاده و خليفه خداست و امام برگزيده و فرستاده و خليفه رسول است و ارسال رسول بر خدا واجبست و نصب امام هم بر رسول واجب و ايشان اجلال (كذا ظاهراً اخلال) واجب نكنند و مقصود از اين سخن آنست كه بدانند كه برخداوند واجبست كه يكی از بندگان برگزيند و به رسالت به بندگان فرستد تا بندگان وی را از راه مستقيم خبر كند و آن خبر كننده معصوم باشد از صغاير و كباير تا قول وی حجت باشد و معنی نصب امام آنست كه بدانند كه به رسول واجبست كه يكی از امتان خود به خلافت برگزيند تا بعد از وی بجای وی باشد و اين خليفه هم معصوم باشد از صغار جمله انبياء و رسولان بهتر است و باقی ائمه كه فرزندان و يند هم چنيناند كه اول ائمه همچون آخر است و آخر همچون اول.
اينست تمامی سخن شيخ ابوجعفر طوسی كه گفته شد.
ادامه دارد